جدول جو
جدول جو

معنی قنیان - جستجوی لغت در جدول جو

قنیان
(رَ طَ)
قنی . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنی و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
قنیان
(رَ)
لازم گرفتن حیا را، پردگی و خانه نشین کردن دختر را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ورزیدن و کسب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خوشنود گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). قنی . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنی شود
لغت نامه دهخدا
قنیان
شرمباوری، پردگی خانه نشین کردن دختررا، وزیدن، خوشنود گرداندن
تصویری از قنیان
تصویر قنیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنیان
تصویر زنیان
گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعم کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، زینیان، نینیا، ساسم، جوانی، نغن، نغنخوٰاد، نغنخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیان
تصویر قلیان
وسیله ای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نی پیچ و مخزن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنیان
تصویر بنیان
بنیاد، شالوده، پی، بنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قندان
تصویر قندان
قنددان، ظرف قند
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
نام حوض نعمان است. و آن برکه ای بوده آب آن در نهایت شوری و تلخی و به برکت قدوم سرور کاینات آب آن شیرین شد. (برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از ’ب ن ن’، کار. (منتهی الارب). کار و کسب. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان آویزبخش اهرم است که در شهرستان بوشهر واقع شده است و 452 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
جمع واژۀ ثنی. شتران نر در سال ششم درآمده. ثناء
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید، نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
آنکه دومین کس باشد در مهتری و فضیلت. مهتر دوم در مهتری، مرد بی عقل و بی رای و رای تباه. ج، ثنیه
لغت نامه دهخدا
(قِ نَ)
دهی است از دهستان برزرود بخش حومه شهرستان اصفهان، متصل به شهر و یکی از محلات اصفهان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جسمانیات. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مادی و مادیات. (ناظم الاطباء) ، اولادی که از یک پدر و یک مادر باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل و تن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن است که 988 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(ژِنْ)
نانخواه و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان ریزند. (برهان). همان زنیان است به زای تازی که نانخواه باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
خانه ژنیان یا خان ژنیان، نام منزلی و دهی است نزدیک به شیراز. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
ژنیان. نانخواه را گویند و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نانخواه. (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) :
آبله زیب روی خوبان است
لذت نان نگر ز زنیان است.
شهاب الدین (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
ابن انوش بن شیث آدم وصی انوش بود و نهصدوبیست سال عمر یافت. وی سازندۀ شهر بابل یکی از مدائن هفتگانه عراق است. در نزهه القلوب ج 3 ص 27 آمده: بابل از اقلیم سوم است و ازمداین به عراق و بر کنار فرات... قینان بن انوش ساخت و طهمورث دیوبند تجدید عمارتش کرد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 24، 25، 130 و تاریخ سیستان ص 42 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
از ’ب ن ی’، بنیاد. بن لاد. (فرهنگ فارسی معین). بنیاد و بنلاد. (ناظم الاطباء) :
و آن سخن خود نه چیز و حرفش چیز
چیزها را حروف او بنیان.
ناصرخسرو.
گرچه نیکو و بلند است و قوی خانه
پست یاپیش که بر برف بود بنیان.
ناصرخسرو.
قوی چار بنیان ارکانش چندان
که دور فلک هفت بنیان نماید.
خاقانی.
این کعبه را که سد سکندر حریم اوست
خضر خلیل مرتبه بنیان تازه کرد.
خاقانی.
، کسی را بر دهانۀ توپ بستن و توپ را آتش کردن، چنانکه محکوم پاره پاره شود. و رجوع به توپ شود
لغت نامه دهخدا
این واژه را معین (رسم الخطی برای غلیان) می داند و پیوند میان این واژه و غلیان تازی نشان نمی دهد. غیاث آن را تصرف فارسیان ترکی دان از غلیان برابر با جوشش می داند زیرا که به گاه دم کشیدن آب در آن می جوشد نارگیله باکوزه نارگیل بک باکوزه گلی رسم الخطی غالب برای غلیان. یا قلیان چاق کردن، آماده کردن قلیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنعان
تصویر قنعان
کم خواه بسند گواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیان
تصویر قدیان
شتافتن اسپ، خوشبویی خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنیان
تصویر غنیان
بی نیاز از شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنیان
تصویر عنیان
برنام، سر نامه ور نامه، نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیان
تصویر تنیان
جسمانیات، مادی و مادیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیان
تصویر زنیان
تخمی است که آنرا بر روی نان پاشند نانخواه
فرهنگ لغت هوشیار
بنیاد بنلاد، دیوار بست، بنا. بنیاد شالوده بنلاد، دیوار بست، ایوان، جایباش ساختمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنیان
تصویر ذنیان
پای شیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیان
تصویر قلیان
((قَ))
وسیله ای برای دود کردن تنباکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنیان
تصویر زنیان
((زِ))
ژنیان. زینان. زینیان، تخمی است که آن را بر روی خمیر نان پاشند، نانخواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیان
تصویر بنیان
((بُ))
شالوده، بنیاد، بنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیان
تصویر بنیان
بنیاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بنیان
تصویر بنیان
مبنا، اصل
فرهنگ واژه فارسی سره