جدول جو
جدول جو

معنی قنواء - جستجوی لغت در جدول جو

قنواء(قَنْ)
مؤنث اقنی. زن بلندبینی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنوات
تصویر قنوات
قنات ها، مجاری کم شیب که برای جاری شدن آب در زیر زمین حفر می کنند، کاریزها، جمع واژۀ قنات
فرهنگ فارسی عمید
(قِنْ)
جمع واژۀ قنوه یا قنوه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
خوشه. ج، اقناء، جانب دیوار که سایه بر وی رجوع کند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نا)
نیزه گر و صاحب آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). صاحب القناه ای الرمح. (اقرب الموارد) ، کاریزکن. (مهذب الاسماء) (دهار) : و قناء آن را بر آن داشت، مالی بسیار بر آن خرج کرد. (تاریخ قم ص 42)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
خوشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). ج، اقناء. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(رُ ضَنْ)
سخت سرخ شدن، کشتن کسی را یا برانگیختن کسی را بر قتل، دردباغ انداخته شدن پوست، مردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، فاسد شدن. (از اقرب الموارد). تباه گردیدن پوست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَقْ)
امراءه نقواء، زن باریک بینی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مؤنث انقی ̍. (از اقرب الموارد). رجوع به انقی شود
لغت نامه دهخدا
(نُ قَ)
جمع واژۀ نقی ّ. رجوع به نقی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سنه سنواء، سال سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَنْ)
امراءهفنواء، زن بسیار و انبوه موی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شجره فنواء، درخت بسیارشاخ فراخ سایه. (منتهی الارب). فنّاء است و نون دوم به واو بدل شده است. (از اقرب الموارد). رجوع به فنن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مؤنث اقنف است. (اقرب الموارد). زن خردگوش، گوش بز که درشت و بر صفت نعل با لخت دوخته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، گوش مردم که میل و کجی نداشته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سر نرۀ بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
جمع واژۀ قناه بمعنی نیزه. (آنندراج) (منتهی الارب) ، جمع واژۀ قنات بمعنی کاریز
لغت نامه دهخدا
(رِ ضَنْ)
قنوان. (منتهی الارب). رجوع به قنوان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
نام دو کوه است نزدیک حاجر و در مغرب آن از بنی مره. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَصْ)
نام ناقه ای است از رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم که گوش بریده نبود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَعْ)
مؤنث اقعی. زنی که سر بینی او بلندو بر استخوان چسبان باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن باریک ران. (منتهی الارب) ، زن باریک ساق. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قَصْ)
مؤنث اقصی. گویند: ناقه قصواء و جمل اقصی، شتر کرانۀ گوش بریده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَذْ)
نوء. برخاستن به کوشش و مشقت تمام، بگرانی برخاستن: ناء بالحمل، گران و مائل گردانیدن کسی را: ناء به الحمل، منه قوله تعالی: ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبه، ای لتنی ٔ العصبه بثقلها، افتادن از گرانباری: ناء فلان (از اضداد است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَنْ)
ج نوء، منزل های ماه. (مهذب الاسماء). ستارۀ مایل بغروب یا آن طالع است و آن منزلی است قمر را از منازل بیست وهشت. (آنندراج). مجادیح السماء، انواء آسمان و نوء غروب کردن منزلی از منازل ماه و طلوع کردن منزلی دیگر مقابل آن. (منتهی الارب) : و توالت الانواء فیها (فی مرسی جزیره خالطه) و نحن ننتظر فرجاً من اﷲ تعالی. (ابن جبیر). منازل را انوائی است که علماء درآن اختلاف دارند و ما در اینجا ملخص آنچه را که ابوالقاسم عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی در کتاب خود درباره انواء آورده است ذکر میکنیم: سال را چهار جزء است و هر جزء آنرا هفت نوء بود و هر نوء را سیزده روز است مگر نوء جبهه که چهارده روز است (در آن یک روز زیاد شده تا سال سیصدوشصت وپنج روز کامل گردد) و آن مقداری است که خورشید در آن بروج دوازده گانه فلک را می پیماید. برای هر برجی دو منزله و یک سوم منزله است و هرگاه که آفتاب بمنزلی از این منازل فرود آید برج را بپوشاندچه آفتاب سی درجه را میپوشاند 15 درجه از پس آن و مانند آن از پیش آن و هرگاه از آن منزل منتقل شود آشکار گردد. پس اگر اتفاق افتد که طلوع کند منزلی از این منازل به صبحگاهان و غروب کند رقیب آن پس آن نوء بود و این جز یک بار در سال برای هیچ منزلی از منازل آفتاب اتفاق نیفتد و نوء مأخوذ است از ناء ینوء به معنی سنگین بار برخاستن. رجوع به التفهیم و بلوغ الارب ص 228 و تاریخ تمدن جرجی زیدان شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
افکندن هستۀ خرما از دهان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دانه های خرما انداختن از دهان. (آنندراج). هسته بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ناقه حنواء، ناقۀ گوژپشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مؤنث احنی به معنی گوژپشت و منحنی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
آمیختن شیر را به آب، سیاه کردن ریش را یا خضاب کردن بحنا، کشتن کسی را یا وادار کردن او را بر کشتن دیگری، افکندن پوست را در دباغت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع قناه، از ریشه پارسی کنادها کاریزها، جمع قناه، نیزه ها جمع قنات کاریزها: در دره باغات و عمارات و قنوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنفاء
تصویر قنفاء
خرد گوش: زن، گوش بز، سرنره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرواء
تصویر قرواء
خوی (عاده)، ماده شتر دراز کوهان، کون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنواء
تصویر فنواء
پر موی زن، پر شاخه فراخسایه: درخت
فرهنگ لغت هوشیار
راس گری (راس سفر) بسیار راسی، هسته دار شدن، روا کردن نیاز، فربه گرداندن جمع نوع سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. توضیح تازیان می پنداشتند که هر گاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل طلوع کند ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. یا علم انواء. یکی از علوم عهد جاهلیت عرب بود هوا شناسی از روی سقوط ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوات
تصویر قنوات
((قَ نَ))
جمع قنات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انواء
تصویر انواء
جمع نوء، سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. تازیان می پنداشتند که هرگاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنوات
تصویر قنوات
کاریزها
فرهنگ واژه فارسی سره