جدول جو
جدول جو

معنی قنمور - جستجوی لغت در جدول جو

قنمور
قندشکن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

صمغ مطلق. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ وَ)
دراز درهم و درآمده پوست یا ضعیف و سست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نمر. رجوع به نمر شود:
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(قَ نَوْ وَ)
کلان سر، سرکش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دشوارخوی و سخت و درشت از هر چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). فظ غلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نو)
نمک زاری است به بادیه که نمک آن در غایت خوبی و تیزی و جودت باشد. (منتهی الارب). بنابه گفته ازهری نمکزاری است در بادیه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سوراخ کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مرد کوچک سر سست خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سنگ بزرگ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
خوان سیمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بسیارنم. نمگین، بوی نمور، بوی نم چنانکه درزیرزمین های مرطوب و نان و آرد مانده در رطوبت و کپره زده. از نم به معنی ندا و ’-ور’ به معنی دارنده و ’-ور’ از قبیل گنجور و رنجور و دستور. (از یادداشت مؤلف) ، جای نم دار. (از یادداشت مؤلف). نمناک. نمدار. نموک. مرطوب. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قذمور
تصویر قذمور
خوان سیمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمور
تصویر نمور
نمدار، نمناک، مرطوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجور
تصویر قنجور
کله پوک مرد
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته نیماسپ باشنده ای پنداری که نیمی آدمی و نیمی اسپ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمور
تصویر نمور
((نَ))
نمناک، مرطوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمور
تصویر نمور
مرطوب
فرهنگ واژه فارسی سره
مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نمناک
فرهنگ گویش مازندرانی