جدول جو
جدول جو

معنی قنفشه - جستجوی لغت در جدول جو

قنفشه
(رَ)
ترنجیده و درکشیده پوست شدن، زود فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قنفشه
(قِ فِ شَ)
جانورکی است از حشرات الارض، ترنجیده و درکشیده پوست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قنفشه
مگس مازو
تصویری از قنفشه
تصویر قنفشه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنفشه
تصویر بنفشه
(دخترانه)
گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتاً طولانی، گلی که در فصل بهار می روید و دارای رنگهای گوناگون است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بنفشه
تصویر بنفشه
گیاهی زینتی، با ساقه های باریک، برگ های متناوب و گل هایی به رنگ های مختلف بنفش، آبی و زرد که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد
بنفشۀ طبری: در علم زیست شناسی نوعی بنفشۀ خودرو که در مازندران و گیلان کنار جویبارها می روید، برای مثال بنفشۀ طبری خیل خیل سر بر کرد / چو آتشی که به گوگرد بر پرورند کبود (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
(بُ / بِ / بَ نَ شَ / شِ)
گلی باشد معروف و طبیعت آن سرد است در دوم و سوم و معرب آن بنفسج است. (برهان). گیاهی است دوایی، درختش بغایت پست با شاخ های باریک و گلش برنگ کبودمیباشد. (غیاث). نام درختی است که گلش کبود و خوشبومیباشد. طبیعت آن سرد و تر و در تبرستان بسیار و خودرو است. (انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی بهاری که دارای گلهای کبود و معطر است. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره کوکناریان که دارای برگهای متناوب است. در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده است که همه متعلق به نواحی گرم و معتدل نیمکرۀ شمالی هستند. گلهایش نامنظم و دارای 5 گلبرگ است که یکی از گلبرگها بنام گلبرگ مقدم دارای مهمیز میباشد. رنگ گلهایش معمولاً بنفش است و گاهی سفید. این گیاه در ایران بفراوانی و بعنوان گل زینتی در باغچه ها کاشته میشود. گل آن در تداوی بعنوان ملین مورد استعمال دارد. بنفشۀ ایران. بنفشه معطر. بنفسج. بنفشۀ عطر. (فرهنگ فارسی معین). پهلوی ’ونفشک’ (هرن آنرا بفتح و کسر و ضم اول خوانده). طبری ’ونوشه’. مازندرانی کنونی ’ونوش’. گیلکی ’بنفشه’. تیره بنفشه دارای گل های نامنظم و مهمیزدار است و دو جنس دارد. بنفشۀ معطر که گل آن بعنوان ملین بکار رود و دیگر بنفشه سه رنگ یا بنفشۀ فرنگی که برای زینت کاشته میشود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
بدان ماند بنفشه بر لب جوی
که بر آتش نهی گوگرد بفخم.
منجیک.
آمد نوروز نو دمید بنفشه
بر تو خجسته بخصم باد مرخشه.
منجیک.
سرکش بربست رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
کسایی.
بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان
همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان
مرا بنفشه و لاله بکار نیست که او
بنفشه دارد و زیر بنفشه لاله نهان.
فرخی.
از لاله و بنفشه همه کوهسار و دشت
سرخ و سپید گشت چو دیبای پای رشت.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 206).
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار.
منوچهری.
عروس بهاری کنون از بنفشه
گشن جعد و از لاله رخسار دارد.
ناصرخسرو.
به سبزه دمنی دل گرای کی گردد
کسی که یابد بوی بنفشۀچمنی.
سوزنی.
من چون بنفشه بر سر زانونهاده سر
زانو بنفشه رنگ تر از لب هزار بار.
خاقانی.
داد لبش چون نمک بوی بنفشه به صبح
بر نمکش ساختم مردم دیده کباب.
خاقانی.
سروبن چون به شصت سال رسید
یاسمن بر سر بنفشه دمید.
نظامی.
چون بنفشه زبان از راه قفا بیرون کشیده است. (سندبادنامه ص 17).
بی گل رویش درایام شباب
چون بنفشه سوگواری مانده ام.
عطار.
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار.
سعدی.
- بنفشه پوش، از عالم گل پوش است. (آنندراج). آرایش شده بابنفشه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
لبم ز حرف لبش هست باده نوش هنوز
بود نظارۀ خطش بنفشه پوش هنوز.
اسحاق شوکت (از آنندراج).
- بنفشه خط، از اسمای معشوق است. (آنندراج). معشوق محبوب. (فرهنگ فارسی معین).
-
لغت نامه دهخدا
(قُ فُ عَ)
سرین، خارپشت ماده. (اقرب الموارد). رجوع به قنقعه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هر دو چشم خوابانیده دیدن وچشمک زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دراز و انبوه گشتن ریش. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ فُ / فَ ذَ)
مؤنث قنفذ، به معنی خارپشت ماده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنفذ شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
چشم را کوچک کردن و نگریستن در چیزی. تیز نگریستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ ضَ)
رفتار گران. (منتهی الارب). قنفل ، ای مشی مشیه ثقیله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنفشه
تصویر بنفشه
گیاهی است دارای ساقه های باریک و برگهای متناوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنفذه
تصویر قنفذه
خارپشت ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنفشه
تصویر بنفشه
((بَ نَ ش ِ))
گیاهی است کوتاه با ساقه های باریک و برگ های متناوب، دارای پنج گلبرگ می باشد، گل هایش کوچک و به رنگ بنفش و زرد و سفید. این گل در بهار پیش از سایر گل ها می روید و بسیار خوشبو است
فرهنگ فارسی معین
درخت بنفشه در خواب کنیزکی است بدخوی و ناسازگار. جابر مغربی
بنفشه در خواب به وقت خود، دلیل که از زنی یا کنیزکی چیزی بدو رسد، یا او را فرزندی آید. اگر وی رااز درخت خویش جدا بیند، دلیل که غم و اندوه خورد. محمد بن سیرین
اگر زنی بیند بنفشه از درخت بکند و به شوهر خویش داد، دلیل که شوهر او را طلاق دهد. اگر بیند کسی دسته بنفشه بدو داد، دلیل که میان ایشان مفارقت افتد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بنفشه، نوعی گل و نامی برای دختران، بنفشه، نوعی گل و نامی برای دختران
فرهنگ گویش مازندرانی