جدول جو
جدول جو

معنی قنفذه - جستجوی لغت در جدول جو

قنفذه
(قُ فُ / فَ ذَ)
مؤنث قنفذ، به معنی خارپشت ماده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنفذ شود
لغت نامه دهخدا
قنفذه
خارپشت ماده
تصویری از قنفذه
تصویر قنفذه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنفذ
تصویر قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز
فرهنگ فارسی عمید
(قُمْ بُ ذَ)
زن کوتاه. (مهذب الاسماء). رجوع به قنبضه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضَ)
رفتار گران. (منتهی الارب). قنفل ، ای مشی مشیه ثقیله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ فُ عَ)
سرین، خارپشت ماده. (اقرب الموارد). رجوع به قنقعه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ فِ شَ)
جانورکی است از حشرات الارض، ترنجیده و درکشیده پوست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ترنجیده و درکشیده پوست شدن، زود فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ فُ / فَ)
. موش. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، جای خوی پس دو گوش شتر. (منتهی الارب). ذفری البعیر وفی المحکم: مسیل العرق من خلف اذنی البعیر. (اقرب الموارد) ، ریگ تودۀ فراهم آمدۀ بلند، درختی که در وسط ریگ رسته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، جایی که در وی گیاه درهم و انبوه روید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جوجه تیغی. خارپشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). بعضی گفته اند خارپشت ماده را قنفذه گویند و نر را شیهم یا دلدل. (ناظم الاطباء). ج، قنافذ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
- قنفذالدراج، رجوع به این کلمه شود.
- قنفذ بحری، یک قسم ماهی است دارای صدف که پوست آن در داروهای جرب به کار رود و گوشت آن در بیماری خنازیر سودمند افتد و خاکستر پوست آن در مداوای قروح چرکین نافع است و گوشت زاید را از میان میبرد. (قانون بوعلی، ادویۀ مفرده).
- قنفذ جبلی، دلدل. خارپشت. (قانون ابوعلی، ادویۀ مفرده).
- قنفذ لیل، مرد سخن چین. (منتهی الارب). نمام. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ حِ)
ابن ابی بکر الانصاری الشافعی. معروف به قاضی القنفذه. از مردم حجاز و قاضی و رئیس قنفذه و نواحی آن بود. یکی از اشراف او رادستگیر کرد و سپس رها ساخت. وی به شرق حجاز رفت و در محلۀ موطف به سال 1089 هجری قمری درگذشت. از تصنیفات او است: شرح الرحبیه فی الفرائض. منظومه فی اصول الدین و او را نظم و رسائلی است. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنفشه
تصویر قنفشه
مگس مازو
فرهنگ لغت هوشیار
خارپشت خار انداز تشی (گویش شهریاری) از جانوران خارپشت، جمع قنافذ: که خنوسش چون خنوس قنفذست چون سرقنفذ ورا آمد شدست. یا قنفذ جبلی. تشی را گویند که به نام خار پشت جبلی و دلدل نیز موسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنفذ
تصویر قنفذ
((قُ فُ))
خارپشت، جمع قنافذ
فرهنگ فارسی معین