واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مِثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
قنطوریون. (ناظم الاطباء). دارویی است وآن چوبی است متخلخل الجسم شبیه به ترمس چون از پوست برکنده گردد، مقوی معده مفتح سده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قنطوریون شود
قنطوریون. (ناظم الاطباء). دارویی است وآن چوبی است متخلخل الجسم شبیه به ترمس چون از پوست برکنده گردد، مقوی معده مفتح سده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قنطوریون شود
جمع واژۀ قنطار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنطار شود. - قناطیر مقنطره، مبالغه است بمعنی قناطیر کامله چون بدرۀ مبدره و الف مؤلفه. (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ قنطار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنطار شود. - قناطیر مقنطره، مبالغه است بمعنی قناطیر کامله چون بدرۀ مبدره و الف مؤلفه. (اقرب الموارد)
قنیبر. گیاهی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مردم عراق آن را بقر خوانند. (اقرب الموارد). قنبیل است که به فارسی کنبیل نامند. (فهرست مخزن الادویه). درمنه ترکی. (مهذب الاسماء). رجوع به قنبیر و قنبیل شود
قُنَیْبِر. گیاهی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مردم عراق آن را بقر خوانند. (اقرب الموارد). قنبیل است که به فارسی کنبیل نامند. (فهرست مخزن الادویه). درمنه ترکی. (مهذب الاسماء). رجوع به قنبیر و قنبیل شود