جدول جو
جدول جو

معنی قنطا - جستجوی لغت در جدول جو

قنطا
(قِ)
دوایی است که آن رابه فارسی خون سیاوشان و به عربی دم الاخوین خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
قنطا
لاتینی تازی گشته خون سیاوشان
تصویری از قنطا
تصویر قنطا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنطار
تصویر قنطار
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطا
تصویر قطا
قطات ها، پرنده ای به اندازه کبوتر، پرنده ای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوته های خاردار لانه می سازد و آن را برای گوشتش شکار می کنند، سنگ خوٰارها، سنگخوٰاره ها، سنگخوٰارک ها، اسفرودها، سفرودها، جمع واژۀ قطات
فرهنگ فارسی عمید
(قِ)
بر وزن و معنی بنطاسیا حس مشترک است. (برهان) (آنندراج). رجوع به بنطاسیا شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
از دهستانهای دمشق است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نومید شدن. (منتهی الارب). رجوع به قنوط و قناطه شود
لغت نامه دهخدا
شاه بلوط. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قِطِ)
سختی و بلا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داهیه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قنطیر شود، مرغی است مایل بسیاهی که بانگ کند و دبسی نیز خوانند آنرا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). فاخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ طُ)
درخت مورد را گویند و به عربی آس خوانند. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به مورد شود
لغت نامه دهخدا
ام غیلان است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قِنْ نا)
همدانی گوید ناحیه ای است از شهرزور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
ابن لوقا بعلبکی. فیلسوف و ریاضی دان رومی الاصل است. وی در زبان یونانی با فصاحت سخن میگفت و عربی را نیکو میدانست و بسیاری از کتابهای قدیمی را ترجمه کرد و به تألیفات چندی پرداخت از جمله: 1- الفلاحه الیونانیه، چاپ شده. 2- ثلاث مقالات فی رفع الاجسام الثقیله، چاپ شده. 3- المرایا المحرقه. 4- الاوزان و المکاییل. 5- الفصل بین الروح و النفس، خطی. 6- الفردوس، فی التاریخ. 7- العمل بالکره الفلکیه، خطی، یا این همان کتاب ’الاکر’ خطی است که آن را از تاوذیوس ترجمه کرده و ثابت بن قره آن را اصلاح و تحریر نموده است. 8- المطالع، خطی، و آن را از انسقلاوس نقل کرده است و کندی آن را اصلاح و تحریر کرده است. 9- رسالۀ ذات الکرسی الافاقی، خطی، درباره فلک. 10- رساله فی اختلاف الناس فی سیرهم و اخلاقهم، خطی. 11- رساله فی تدبیر الابدان فی السفر، خطی. 12- البلغم و علله، خطی. 13- رساله فی علل الشعر، خطی. 14- العمل بالاسطرلاب، خطی. 15- هیاءهالافلاک، خطی. وی در زمان مقتدربالله عباسی بود و در ارمینیه به سال 300 هجری قمری وفات یافت. (طبقات الاطباء ج 1 ص 244) (اخبار الحکماء ص 173) (جوله فی دور الکتب الامیرکیه ص 93 و 94) (هدیه العارفین ج 1 ص 835) (خزائن الاوقاف ص 331) (مختصرالدول ص 259) (اعلام زرکلی چ 2 ص 40 و 41).
قسطا نام پسر لوقا است و ایشان دوحکیم بودند در یونان و او کتابی در دین آتش پرستی به نام پدر خود تصنیف کرده بود، و بعضی گویند قسطا نام کتابی است که لوقا تصنیف کرده بود. (برهان). وی در زمان مأمون عباسی میزیست و زبان عربی و یونانی نیک میدانست، از جمله کتبی که او واسطۀ ترجمه آن از یونانی بوده مجسطی و دیگری اقلیدوس الحکمه است. (فرهنگ شعوری). کتاب اکر که در زمان احمد بن معتصم بالله عباسی تا شکل خامس از مقالۀ سیم آن را ترجمه کرده و کتاب مساکن ثاودسیوس در طهران به سال 1304 هجری قمری چاپ سنگی شده است. کتابهای زیر را قاموس الاعلام ترکی از جمله تألیفات وی نام برده است: 1- کتاب فی اوجاع النقرس. 2- کتاب فی الروائح و عللها. 3- کتاب جامع فی الدخول الی علم الطب. 4- کتاب فی النبیذ و شربه فی الولایم. 5- کتاب فی الاسطقسات. 6- کتاب فی السحر. 7- کتاب فی العطش. 8- کتاب فی القوه و الضعف. 9- کتاب فی الاغذیه علی طریق القوانین الکلیه. 10- کتاب فی النبض و معرفه الحمّیات و ضروب البحرانات. 11- کتاب فی عله الموت فجاءه. 12- کتاب فی معرفه الخدر و انواعه وعلله و اسبابه و علاجه. 13- کتاب فی ایام البحران فی الامراض الحادّه. 14- کتاب فی الاخلاط الاربعه و ما تشترک فیه. 15- کتاب فی الکبد و خلقتها و ما یعرض فیها من الامراض. 16- رساله فی المروحه و اسباب الریح. 17-کتاب فی مراتب کتب الطیبه. 18- کتاب فی تدبیر الابدان فی سفر الحج. 19- کتاب فی دفع ضرر السموم. 20- کتاب فی المدخل الی علم الهندسه. 21- کتاب آداب الفلاسفه. 22- کتاب فی الفرق بین الحیوان الناطق و غیرالناطق. 23- کتاب فی تولد الشعر. 24- کتاب فی الفرق بین النفس و الروح. 25- کتاب فی الحیوان الناطق. 26- کتاب فی الجزء الذی لایتجزی. 27- کتاب فی حرکه الشریان. 28- کتاب فی النوم و الرؤیا. 29- کتاب فی العضو الرئیسی من البدن. 30- کتاب فی البلغم. 31- کتاب فی الدم. 32- کتاب فی المره الصفراء. 33- کتاب فی المره السوداء. 34- کتاب فی شکل الکره و الاسطوانه. 35- کتاب فی الهیاءه و ترکیب الافلاک. 36- کتاب فی حساب التلاقی علی جهه الجبر و المقابله. 37- کتاب فی العمل بالکره الکلیره النجومیه. 38- کتاب السیاسه. 39- کتاب المدخل الی المنطق. 40- شرح مذهب الیونانیین. 41- کتاب فی شکوک کتاب اقلیدس. 42- المدخل الی علم النجوم. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به عیون الانباء و فهرست ابن ندیم و تاریخ الحکماء القفطی شود:
آن حرفهای خط کتاب او
گوئی حروف دفتر قسطا شد.
دقیقی.
هر کسی چیزی همی گوید ز تیره رای خویش
تا گمان آید که او قسطای بن لوقاستی.
ناصرخسرو.
به قسطاسی بسنجم رازموبد
که جوسنگش بود قسطای لوقا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرغی است که به فارسی آن را سنگخوار گویند، و گویند که آواز کردن قطا، در بیابان مسافران را دلیل باشد بر اینکه در اینجا آب است. (آنندراج) ، جمع واژۀ قطاه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطاه شود. در مثل گویند: لیس قطاً مثل قطی ه، یعنی نیستند بزرگان مانند خردان. و نیز گویند: هو اهدی من القطا، و نیز گویند: هو اصدق من القطا. ذهبوا فی الارض بقطا، یعنی پراکنده شدند. (اقرب الموارد) ، بیماریی است گوسفندان را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دیر قنی از نواحی نهروان است بنزدیک صافیه. گروهی از بزرگان کتاب به این ده منسوب و به قنایی معروفند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قناه. (معجم البلدان). رجوع به قناه شود، بلندی است در بینی در سوی بالای آن بین قصبه مارن و عیب نبود. و این در مورد اسب و پرنده و آدمی اطلاق گردد. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب). و آن در اسب عیب است و در باز و قوش حسن است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
چوب طباشیر یا درختی است که صمغ آن اشق است. (تذکرۀ انطاکی) نوعی از اندروطالیس است و نزد بعضی رطبۀ یابسه و به لغت مصری اسم اشق است و به لغت مغربی کاکنج است. (فهرست مخزن الادویه). خیزران. تباشیر قلمی. (واژه نامۀ گیاهی)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام پادشاه روس است که اسکندر را نوازش کرد و جمیع ممالک خود را بدو داد. (برهان) (آنندراج) :
چو قنطال روسی که سالار بود
شد آگه که گردون بدین کار بود.
نظامی (از حاشیۀ برهان).
به لشکر چنین گفت قنطال روس
که مردافکنان را چه باک از عروس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
خصیهالثعلب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
نومید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قانط و قنوط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قنطوریون بنگرید به قنطوریون گل گندم. یا قنطوریون صغیر. گیاهی است از تیره جنتیانا (یکی از تیره های شبیه به زیتونیان) که دو ساله و دارای ساقه چهار گوش و بارتفاع 20 تا 60 سانتیمتر است. در قسمت انتهایی ساقه منشعب به تقسیمات دوتایی است. این گیاه به حالت خودرو در تمام نقاط اروپا و نواحی بحرالرومی و آمریکا می روید و در برخی نقاط نیز کشت می شود و رنگ برگهایش سبز مایل بزرد است. گلهای آن گلی رنگ زیبا و در انتهای ساقه قرار دارند و در ماههای تیر و امرداد ظاهر می شوند. میوه اش کپسول و دراز و معمولا از جام و کاسه گل پوشیده شده است. کلیه قسمتهای هوایی این گیاه در طبابت مورد استعمال دارد و از انساج آن یک گلوکزید تلخ به نام اریتوروزید یا اریتورین می گیرند. سرشاخه های گلدار این گیاه به صورت دم کرده 10 در هزار اشتها آور و مقوی و ملین و نیز به عنوان تب بر در طب عوام مصرف می شود قنطریون صغیر قناطاریون صغیر طرطر مره الحنش مراره الحنش فصه الحیه کوچوک قناطاریون قنطوریون عطری. توضیح قنطوریون صغیر از تیره قنطوریون معمولی نیست چون قنطریون معمولی از تیره مرکبان است. یا قنطوریون عطری. قنطوریون صغیر. یا قنطوریون غلیظ. قنطوریون کبیر. یا قنطوریون کبیر. گیاهی است از تیره مرکبان که پایا است و ارتفاعش بین یک تا 5، 1 متر است. اعضای این گیاه در طب عوام به عنوان اشتها آور و مقوی مصرف می شود. ریشه اش تلخ مزه ولی معطر است. این گیاه در حقیقت یکی از قنطوریون معمولی (گل گندم) است قنطریون کبیر عرطب لوفای کبیر طوماغا قنطوریون غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنا
تصویر قنا
خوشه نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنط
تصویر قنط
نومیدشدن نومید ناامید نره کودک، بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگخوارک اسفرود ازمرغان سغود دریکی از فرهنگ ها واژه (قطا) رمن واژه (قطاه) دانسته شده ولی (قطاه) در تازی برابراست با یک سنگخوارک و (قطا) رمن نیست. سنگخوار سنگخوارک: کنیزکان بگرد او کشیده صف ز کرکی و نعامه و قطای او. (منوچهری. د. 73) توضیح در عربی قطا جمع قطاه است. نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
پتیار (بلا)، کبوک از پرندگان قنطوریون بنگرید به قنطوریون بلا داهیه سختی، فاخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطس
تصویر قنطس
تاغدست، درخت مورد آس. توضیح مصحف آن قیطس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسطا
تصویر قسطا
قسط بنگرید به قسط قسط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطار
تصویر قنطار
واحد قیاس وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطا
تصویر قطا
((قَ))
مرغ سنگخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنا
تصویر قنا
((قَ))
خیزران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنا
تصویر قنا
((قَ نّ))
آن که قنات حفر یا آن را لاروبی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنطر
تصویر قنطر
((قِ طِ))
بلا، سختی، فاخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنطار
تصویر قنطار
((قَ))
وزنی در حدود صد رطل، مال بسیار و پوست گاو که پر از زر باشد
فرهنگ فارسی معین
بلا، سختی، محنت، فاخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد