کنسول، نمایندۀ یک کشور در یکی از شهرهای کشور بیگانه که به کارهای مربوط به اقامت هم وطنانش در آن کشور و نیز کارهای مربوط به اقامت اتباع کشور میزبان در کشور خودش رسیدگی می کند
کنسول، نمایندۀ یک کشور در یکی از شهرهای کشور بیگانه که به کارهای مربوط به اقامت هم وطنانش در آن کشور و نیز کارهای مربوط به اقامت اتباع کشور میزبان در کشور خودش رسیدگی می کند
نمایندۀ یک کشور در یکی از شهرهای کشور بیگانه که به کارهای مربوط به اقامت هم وطنانش در آن کشور و نیز کارهای مربوط به اقامت اتباع کشور میزبان در کشور خودش رسیدگی می کند
نمایندۀ یک کشور در یکی از شهرهای کشور بیگانه که به کارهای مربوط به اقامت هم وطنانش در آن کشور و نیز کارهای مربوط به اقامت اتباع کشور میزبان در کشور خودش رسیدگی می کند
افتادن پشم از حیوان و افتادن پر از پرندگان و جامه از تن انسان. (از منتهی الارب). ریختن و افتادن پر و پشم از طیور و حیوانات. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، ریختن. (از منتهی الارب)
افتادن پشم از حیوان و افتادن پر از پرندگان و جامه از تن انسان. (از منتهی الارب). ریختن و افتادن پر و پشم از طیور و حیوانات. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، ریختن. (از منتهی الارب)
مأموری که کار رسمی او حمایت هم میهنان خود و حفظ منافع آنها در کشور بیگانه می باشد (قنسول). (فرهنگستان). قنسول. نمایندۀ یک دولت در شهری از کشور بیگانه که موظف است هم میهنانش را تحت حمایت بگیرد و اطلاعات سیاسی و اقتصادی را به دولت خود برساند. در عهد قاجاریه و اوایل دورۀ پهلوی این کلمه به صورت قنسول مستعمل بوده و فرهنگستان کنسول را جانشین آن کرد. (فرهنگ فارسی معین) ، در روم قدیم عامل دولتی که از طرف مردم برای یک سال انتخاب می شد و با یکی ازهمکارانش مشترکاً قدرت عالی کشور را در دست می گرفتند. (از لاروس) ، عنوانی که در قرون وسطی به بعض عمال بلدی اطلاق می شد (مخصوصاً در جنوب فرانسه). (فرهنگ فارسی معین) ، عنوان هر یک ازسه عامل جمهوری فرانسه، از سال هشتم جمهوری تا آغازامپراطوری (1799- 1804 میلادی). (فرهنگ فارسی معین)
مأموری که کار رسمی او حمایت هم میهنان خود و حفظ منافع آنها در کشور بیگانه می باشد (قنسول). (فرهنگستان). قنسول. نمایندۀ یک دولت در شهری از کشور بیگانه که موظف است هم میهنانش را تحت حمایت بگیرد و اطلاعات سیاسی و اقتصادی را به دولت خود برساند. در عهد قاجاریه و اوایل دورۀ پهلوی این کلمه به صورت قنسول مستعمل بوده و فرهنگستان کنسول را جانشین آن کرد. (فرهنگ فارسی معین) ، در روم قدیم عامل دولتی که از طرف مردم برای یک سال انتخاب می شد و با یکی ازهمکارانش مشترکاً قدرت عالی کشور را در دست می گرفتند. (از لاروس) ، عنوانی که در قرون وسطی به بعض عمال بلدی اطلاق می شد (مخصوصاً در جنوب فرانسه). (فرهنگ فارسی معین) ، عنوان هر یک ازسه عامل جمهوری فرانسه، از سال هشتم جمهوری تا آغازامپراطوری (1799- 1804 میلادی). (فرهنگ فارسی معین)
درختی است در شام و به فارسی دار شیشعان است. شکوفۀ او را روغنی است غریب الافعال. (منتهی الارب). درختی است خاردار که آن را دار شیشعان نامند. یکی آن قندوله است. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به کسر اول به لغت رومی دارشیشعان است و آن درختی است خارناک. (برهان) (آنندراج). رجوع به دارشیشعان و فهرست مخزن الادویه شود
درختی است در شام و به فارسی دار شیشعان است. شکوفۀ او را روغنی است غریب الافعال. (منتهی الارب). درختی است خاردار که آن را دار شیشعان نامند. یکی آن قندوله است. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به کسر اول به لغت رومی دارشیشعان است و آن درختی است خارناک. (برهان) (آنندراج). رجوع به دارشیشعان و فهرست مخزن الادویه شود