جدول جو
جدول جو

معنی قنذعه - جستجوی لغت در جدول جو

قنذعه(قُ ذُ عَ)
موی گرداگرد سر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قنزعه. (اقرب الموارد). رجوع به قنزعه شود. ج، قناذع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قنذعه
موی گردسر، پتیاره (بلا)، دشنام سخن زشت
تصویری از قنذعه
تصویر قنذعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
میل شتر بسوی خوابگاه. (منتهی الارب). رجوع و میل شتر بچراگاه خود و میل و اقبال آن به جایگاه و اهل خود. (اقرب الموارد) ، میل شتر بسوی چراگاه شیرین گیاه از شوره گیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صعود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ عَ)
قنعه الجبل و السنام، سر کوه و سر نیزه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ)
سؤال و حاجت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اعوذ باﷲ من مجالس القنعه، ای السؤال. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ عَ)
جای هموار میان دو پشتۀ نرم خاک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قنع و جج، قنعان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ ذُ)
مرددیوث. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قندع شود
لغت نامه دهخدا
(قُ فُ عَ)
سرین، خارپشت ماده. (اقرب الموارد). رجوع به قنقعه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ عَ)
سرین، خارپشت. (منتهی الارب). رجوع به قنفعه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ ذَ)
احمق. (اقرب الموارد). احمق و گول. (ناظم الاطباء). رجوع به قندعل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گریختن یکی از دو مرغ بعد از جنگ کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قنزع الدیک، اذا اقتتل الدیکان فهرب احدهما. (منتهی الارب). گویند این لغتی است عامیانه و صحیح آن قوزعه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَزَ عَ)
قنزعه است در همه معانی آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنزعه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ عَ)
قنزعه است در همه معانی آن. (اقرب الموارد). رجوع به قنزعه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ عَ)
حوضی است میان ثعلبیه و خزیمه در راه مکه از ام جعفر. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم: نسئل اﷲ القناعه و اعوذبه من القنوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قنعقناعه و قنعاً و قنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است: قنع قنوعاً. و این نادر است. (از اقرب الموارد). رجوع به قناعت شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
در خانه پنهان شدن، از خشم برآماسیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، شکوفه یا میوۀ درخت در غلاف شدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنعه
تصویر قنعه
جمع قانع، کم خواهان خرسندان کم گساران، باریکه شن سرکوه، سر کوهان
فرهنگ لغت هوشیار
پوب کاکل، افسرخروس، کوته بالا زن، گستاخ زن، آزارنده سخنان آزارنده
فرهنگ لغت هوشیار