جدول جو
جدول جو

معنی قندفیر - جستجوی لغت در جدول جو

قندفیر
(قَ دَ)
گنده پیر و این معرب آن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). معرب گنده پیر. (المعرب جوالیقی ص 272). عجوز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
قنطره ها، پل ها، سازه هایی بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن، جمع واژۀ قنطره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قندیل
تصویر قندیل
مشعلی که از سقف آویزان می کنند، چراغ آویز
قندیل چرخ: کنایه از خورشید و ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پندگیر
تصویر پندگیر
آنکه قبول پند و اندرز کند، پندگیرنده
فرهنگ فارسی عمید
(تِ خوا / خا)
کنایه از رشوه گیر. (انجمن آرا). کنایه از کسی که رشوه می گیرد و رشوه می خورد. (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). پاره گیر. (ناظم الاطباء). زشت خواره. (آنندراج). طالب دنیا. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج). دنیاپرست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام شهری بوده از بلاد هندوستان و گجرات که به دست سپاه سلطان محمود غزنوی مفتوح گردیده... (انجمن آرا) (آنندراج) :
چو مندهیر که در مندهیر حوضی بود
چنانکه خیره شدی اندرآن دو چشم فکر.
فرخی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
زال و عجوز، یعنی پیرزن سالخورد. (غیاث) (آنندراج). گنده پیر: گندپیر خوردی بریخت، گفت: مرا نان خشک آرزوست. (از ترجمان البلاغۀ رادویانی). و گندپیران به جو منجمی کنند و فال گیرند و از نیک و بد خبر گویند. (نوروزنامۀ خیام). رجوع به گنده پیر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
ستور بزرگ سر و درازپا و یا درازسر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). بزرگ سر از شترو دیگر ستور. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قندل شود، کلان و بزرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ دِ)
نام شهری از خراسان که اکنون در تصرف افغانهاست. (ناظم الاطباء). نام شهری است معروف، بعضی گویند از ترکستان است و بعضی دیگر گویند از هندوستان. (برهان). شهری است به افغانستان که نام آن به ایالت شامل وی نیز اطلاق شده و آن در 31 درجه و 27 دقیقۀ عرض شمالی و 65 درجه و 43 دقیقه طول شرقی به ارتفاع 3462 قدم بین رودهای ترنگ و ارغنتاب واقع شده و دارای 31000 سکنه است. (دایره المعارف اسلام از حاشیۀ برهان چ معین). لقب این شهر دارالقرار است. (یادداشت مؤلف). در معجم البلدان آمده: قندهار بضم قاف و ضم دال شهری است در اقلیم سوم دارای طول 110 درجه و عرض 30 درجه و آن از شهرهای هند یا سند است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قنطار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنطار شود.
- قناطیر مقنطره، مبالغه است بمعنی قناطیر کامله چون بدرۀ مبدره و الف مؤلفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آبی است نزدیک قادسیه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ)
سختی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ساروجی که از آهک و پیه و پنبه و یا مو ترتیب دهند و در حمام و حوض جهت منع تراوش آب بکار برند و پیه دارو نیز گویند.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان میان آب است که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است. دارای 400تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج). قصیر. (اقرب الموارد). رجوع به قنافر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
سطبر دفزک یا شتر مادۀ کلان سر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). معرب است. (اقرب الموارد). معرب گنده فیل است. (منتهی الارب) (آنندراج) (المعرب جوالیقی ص 272)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کندیر
تصویر کندیر
خردرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندچی
تصویر قندچی
پانیذگر پانیذفروش فروشنده قند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندلی
تصویر قندلی
بلوت اسپی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندیل
تصویر قندیل
چیزی است که در آن چراغ می افروزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطیر
تصویر قنطیر
اماله ّ قنطار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فندیر
تصویر فندیر
فندیره پاره، توده خرما، سنگ برجسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیر
تصویر تنفیر
به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندیر
تصویر بندیر
دف زنگی دفی که دارای جلاجل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنافیر
تصویر جنافیر
جمع جنفور، کهنه گورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصد یر
تصویر قصد یر
ارزیر از توپال ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندهار
تصویر قندهار
کندهار رخج آراخوو شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قند گیر
تصویر قند گیر
غند گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قند فیل
تصویر قند فیل
پارسی تازی گشته گنده پیل شترکلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قند شیر
تصویر قند شیر
شیر غند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
جمع قنطار، بنگرید به قنطار جمع قنطار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قند فیر
تصویر قند فیر
پارسی تازی گشته گنده پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندپیر
تصویر گندپیر
سالخورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
((قَ))
جمع قنطار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقدگیر
تصویر نقدگیر
رشوه گیر، رشوت خوار، طالب دنیا
فرهنگ فارسی معین