جدول جو
جدول جو

معنی قنخور - جستجوی لغت در جدول جو

قنخور
(قُ)
سنگ بزرگ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ رَ)
سنگ بزرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مرد کوچک سر سست خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ وَ)
دراز درهم و درآمده پوست یا ضعیف و سست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سوراخ کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
منخر. (بحر الجواهر). سوراخ بینی. (منتهی الارب) (آنندراج). سوراخ بینی. ج، مناخیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منخر شود
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نو)
نمک زاری است به بادیه که نمک آن در غایت خوبی و تیزی و جودت باشد. (منتهی الارب). بنابه گفته ازهری نمکزاری است در بادیه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَوْ وَ)
کلان سر، سرکش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دشوارخوی و سخت و درشت از هر چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). فظ غلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناقه که تا انگشت در بینی او نکنند شیر ندهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آن (از شتران) که شیر نگذارد تا انگشت در بینی او نکنند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو)
نخورنده، ممسک. که مال خود از گلویش پائین نمیرود
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته نیماسپ باشنده ای پنداری که نیمی آدمی و نیمی اسپ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجور
تصویر قنجور
کله پوک مرد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که ازمال وپول خودبهره برنگیردخسیس لئیم، عدم اصابت یانخورندارد. ممکن نیست که بهدف اصابت نکند (گلوله) : گلوله های تفنگ برتونخورندارد
فرهنگ لغت هوشیار
خسیس، لئیم، ممسک
متضاد: مسرف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قندشکن
فرهنگ گویش مازندرانی