جدول جو
جدول جو

معنی قناوه - جستجوی لغت در جدول جو

قناوه
کیفر
تصویری از قناوه
تصویر قناوه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دناوه
تصویر دناوه
نزدیکی خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاوه
تصویر نقاوه
خلاصه و برگزیدۀ چیزی، برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غناوه
تصویر غناوه
سازیست که مطربان نوازند، بازی با ارجوحه تاب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
سخت و درشت گردیدن، سخت دلی، دلگیری و ملالت، غمگینی و حزن و اندوه و آزردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قژاوه
تصویر قژاوه
نادرست نویسی کژآوه کجاوه کجاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزاوه
تصویر قزاوه
بر وزن و معنی کجاوه است که محمل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاوه
تصویر قشاوه
تم از بیماری ها چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنانه
تصویر قنانه
بردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناطه
تصویر قناطه
نومید گشتن نومید ی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کناره چوی یا آهنی چنگکدار که گوشتفروشان گوسپند کشته را بدان آویزند و تکه تکه کنند و فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناته
تصویر قناته
کم خوارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنابه
تصویر قنابه
گلبرگ
فرهنگ لغت هوشیار
نقاوت در فارسی برگزیده، پاکیزه گردیدن (در منتهی الارب نقاوه هم آمده) برگزیده منتخب: نخبه و نقاوه کل ما هو موجود (رسول ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غناوه
تصویر غناوه
((غُ وَ یا وِ))
سازی است که مطربان نوازند، تاب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قزاوه
تصویر قزاوه
((قَ وَ یا وِ))
قژاوه، کجاوه، مجمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قناره
تصویر قناره
((قَ ر))
چوبی یا آهنی دراز دارای میخ های بلند که در دکان قصابی گوشت را به آن آویزان می کنند، کناره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاوه
تصویر نقاوه
((نُ وَ یا وِ))
برگزیده، منتخب
فرهنگ فارسی معین
ابزاری چوبی یا فلزی با میخ های بلند یا قلاب که در قصابی از آن گوشت آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوه
تصویر ناوه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قناه
تصویر قناه
مفردقنا یک نیزه نیزه، مهره پشت
فرهنگ لغت هوشیار
ورزش، گوسبند دوشیدنی، خوشه، گله داشتن بی هنباز قناه قنات بنگرید به قناه
فرهنگ لغت هوشیار
ناوخرد، نوعی تیر، ناوی که ازآن گندم وجوازدول بگلوی آسیا ریزند، شیاری که درپشت آدمی است، شیاری که دردانه گندم و هسته خرماست، هرچیزمیان خالی، چوب کوتاه ومجوفی که گلکاران بوسیله آن گل کشند، طبقی چوبین که درآن خمیرکنند، ظرف چوبین: من فراموش نکردستم وهرگزنکنم آن تبوک جووآن ناوه اشنان ترا. (منجیک لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
((وِ))
ظرف چوبی که در آن گل یا خاک می ریختند و آن را روی شانه گرفته پای ساختمان می بردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناوه
تصویر ناوه
ظرف چوبی که در آن گل یا خاک می ریزند و به پای ساختمان می برند
فرهنگ فارسی عمید