جدول جو
جدول جو

معنی قنارزی - جستجوی لغت در جدول جو

قنارزی
(قَ رِ زی ی)
نسبت است به قنارز. (از لباب الانساب). رجوع به قنارز شود
لغت نامه دهخدا
قنارزی
(قَ رِ)
عقیل بن عمر بن اسحاق مکنی به ابوحاتم. از محدثان است. وی از احمد بن حفص سلمی وجز او روایت شنید و از او ابومحمد جعفر بن محمد بن اسماعیل سکری و غیره روایت دارند. او بسال 318 ق. درگذشت. (از لباب الانساب). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قناویز
تصویر قناویز
نوعی پارچۀ ابریشمی ساده که بیشتر به رنگ سرخ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناری
تصویر قناری
پرنده ای کوچک و خوش آواز با پرهای زرد روشن، نارنجی، خاکستری یا ابلق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنارشی
تصویر آنارشی
هرج و مرج، بی نظمی، وضع جامعه ای که در آن دولت و قانون وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
شغل و عمل رنگرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انارشی
تصویر انارشی
آنارشی، هرج و مرج، بی نظمی، وضع جامعه ای که در آن دولت و قانون وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
قسمی پارچه در دورۀ محمد شاه و اوائل ناصرالدین شاه. پارچه ای نخی که زمینۀ آن برنگهای مختلف بود و خطوطی از رنگی دیگر بموازات و برنگی جز رنگ زمینۀ پارچه با فاصله های بسیار کم بر آن نقش کرده بوده اند
لغت نامه دهخدا
(قِمْ)
موسی بن عبدالعزیز، مکنی به ابوشعیب. از راویان است. وی از حکم بن ابان روایت کند و از او عبدالرحمان بن بشر بن حکم روایت دارد. (از لباب الانساب). روات در تاریخ اسلام علاوه بر نقل احادیث، وظیفه داشتند که به حفظ اصل معانی و محتوای این احادیث توجه کنند. آنان به عنوان حافظان سنت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)، همواره در تلاش بودند که روایت ها را با دقت تمام نقل کنند تا از تغییرات ناخواسته یا تحریف های احتمالی جلوگیری کنند. این دقت در نقل، به حفظ اصالت دین اسلام کمک کرده است.
لغت نامه دهخدا
(قِمْ)
نسبت است به قنبار. (از لباب الانساب). رجوع به قنبار شود
لغت نامه دهخدا
از یونانی. رجوع به قیناباری شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
پارچه های نازک زری دوزی که در شهر بنارس بافته می شود. رجوع به بنارس و بنارس زری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان قوچان با 189 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، سرنگون آویخته، آرزو و حاجتمندی. (برهان قاطع). و رجوع به اندروا و اندرواج و اندروای شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هرج و مرج. بی نظمی.
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
نسبت است به قناطر و آن موضع یا محله ای است به اصفهان، نسبت است به قناطر و آن شهری است به اندلس. (منتهی الارب). رجوع به قناطر شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان صفی آباد بخش صفی آباد شهرستان سبزوار در 7هزارگزی خاور صفی آباد و سه هزارگزی شمال جادۀ شوسۀ سلطان آباد به صفی آباد واقع و موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی، هوای آن معتدل است، 93 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصولات آن غلات و پنبه و زیره و بنشن و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
غسان بن محمد عابد، مکنی به ابوجعفر. از اهل نیشابور است. وی از عبیدالله بن مسلم دمشقی و محمد بن رافع روایت کند و ابوالحسن بن هانی عدل از او روایت دارد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نا)
عبدالرحیم بن احمد. از محدثان است. (منتهی الارب). با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
خالدات. مجمع الجزایر اسپانی در اقیانوس اطلس و به شمال غربی صحرا که 7273 کیلومتر مربع وسعت و 944400 تن سکنه دارد. عمده جزائر این مجمعالجزائر عبارتند از: قناری بزرگ، تنه ریف، فورته وانتورا، لانزاروت، گومرا، پالما، و هیرو (جزیره آهن) ، منطقۀ مطبوع و خوش منظری است که آن را جزایر غنی و ثروتمند گویند. محصول آنجا شراب و زراعت درختان میوه است و دو ولایت را تشکیل می دهد که حاکم نشین آنها عبارتند از لاس پالماس، و سانتاکروز، تنه ریف. این جزایر در سال 1402 میلادی کشف گردید. (از لاروس کوچک). رجوع به خالدات و کاناری شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
طایری است زردرنگ خرد و خوب صورت و این معرب کانیری است که لفظ انگریزی باشد. (آنندراج). پرنده ای است از راستۀ سبکبالان و از دستۀ گنجشکان که به قد و اندازۀیک گنجشک معمولی است. پرنده ای است زیبا و خواننده، زردرنگ گاهی مخلوط با پرهای قهوه ای و سیاه. اصل این پرنده از جزایر قناری است (وجه تسمیه) و از آنجا به سایر نقاط من جمله ایران آورده شده است، امروز این پرنده در ایران بطور نسبتاً فراوان تربیت و نگهداری میشود. خواندنش بسیار دل انگیز و مطبوع است و بعد از بلبل خوش سخن ترین پرندگان محسوب میشود. تربیت و نگاهداری و صدور قناری امروز یکی از مشاغل عمده اهالی آلمان خصوصاً ولایات هارتس و تیرول میباشد و هر سال بالغبر صدهزار قناری به انگلستان صادر می کند. جنس نر این پرنده خواننده است و جنس مادۀ آن فقط برای جوجه کشی مورد استفاده قرار میگیرد. مادۀ این حیوان هر دفعه پنج تخم میگذارد و مدت سیزده روز روی تخم میخوابد تا جوجه ها خارج شوند، ممکن است تا مدت بیست سال در قفس بماند و بخواند ولی اگر برای جفت گیری بکار رود بیش از چهار سال خوانندگی ندارد. قناری های وحشی از دانۀ نباتات و سبزیها و میوه ها مخصوصاً انجیر تغذیه مینمایند ولی در غذاهای قناریهای تربیت شده باید علاوه بر دانۀ نباتات (ارزن، تخم شاهدانه) زردۀ تخم مرغ را نیز اضافه کنند. چغک زرد، بلبل زرد، گنجشک زرد
لغت نامه دهخدا
پارسی است غناویز پارچه ساده ابریشمی که بیشترسرخ است قسمی پارچه ساده ابریشمین (غالبا سرخ رنگ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشتازی راهدانی عمل و شغل قلاوز، راهبری دلالت راه: لشکر تاتار بی تامل بقلاوزی طاغیان شیروانی از آب گذشته، مستحفظی اردو قراولی، جاسوسی خبر گیری
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای است از راسته سبکبالان و از دسته گنجشکان که به قد و اندازه یک کنجشک معمولی است و خواننده و زیبا، زرد رنگ گاهی مخلوط با پرهای قهوه ای و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنارشی
تصویر آنارشی
فرانسوی بنگرید به انارشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناریه
تصویر قناریه
اسپانیایی تازی گشته از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همارزی
تصویر همارزی
برابری ارزش دو یا چندچیز هم نرخی
فرهنگ لغت هوشیار
نوازنده نقاره کسی که در نقاره خانه بنواختن اشتغال دارد، عضو دسته نوازندگانی که سابقا هنگام طلوع و غروب آفتاب (مخصوصا) در نقاره خانه پایتخت و شهرهای بزرگ نوازندگی میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نستوهی جنگاوری عمل مبارز جنگجویی: دیگری گفت: سبکتگین بمبارزی و مروت و سخاوت... از همه مقدم تر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنابری
تصویر قنابری
آسودی تازی گشته غملول برغست (گویش خراسانی) از گیاهان، خارشتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
عمل و شغل رنگرز، دکان رنگرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناویز
تصویر قناویز
((قَ))
نوعی پارچه ابریشمی ساده که بیشتر به رنگ سرخ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
((~. رَ))
عمل و شغل رنگرز، دکان رنگرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنارشی
تصویر آنارشی
اغتشاش، هرج و مرج، بی نظمی، بی سروسامانی، خودسری مردم، وضع مملکتی که قانون نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
((قَ))
پرنده ای است خوش آواز به اندازه گنجشک با پرهایی به رنگ های زرد روشن یا نارنجی یا خاکستری یا ابلق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همارزی
تصویر همارزی
اکیوالانس
فرهنگ واژه فارسی سره