جدول جو
جدول جو

معنی قمشلی - جستجوی لغت در جدول جو

قمشلی
(قُ مِ شَ)
دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 10 هزارگزی باختر شوسۀ ارومیه به مهاباد. موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن سردسیری سالم است. سکنۀ آن 35 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ مِ)
دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار، واقع در 9 هزارگزی شمال شهر بیجار، و کنار راه عمومی مالرو بیجار به حسن آباد. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. راه درفصل خشکی اتومبیل رو است. خط تلفن حسن آباد از کنار این آبادی میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
احمد بن محمد بن مکی بن یاسین قرشی مخزومی، مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین. از علمای عامۀ قرن هشتم هجری است. وی چندی متصدی منصب قضای قوص و اخمیم و سیوط بود. او راست: 1- البحر المحیط فی شرح الوسیط. او در این کتاب، کتاب وسیط غزالی را که در فقه شافعی است شرح کرده است و سپس آن را ملخص گردانیده و به جواهرالبحر نامیده است. 2-تکملۀ تفسیر فخر رازی. قمولی پیش از تکمیل این تکمله وفات یافت و احمد بن خویی آن را به پایان رسانید. 3- شرح مقدمۀ ابن الحاجب. وی به سال 727 هجری قمری وفات یافت. (کشف الظنون) (روضات الجنات) (ریحانه الادب ج 3 ص 317). و رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1526و حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 193 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ لی ی)
کوتاه بالای پست. (اقرب الموارد) ، آنکه بدوی بوده و شهری شده باشد. (اقرب الموارد). و در ضبط منتهی الارب بهر دو معنی قملی ̍ آمده است
لغت نامه دهخدا
(مُ شَلْ لا)
از ’ش ل و’، نحیف و لاغر. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قمبلی
تصویر قمبلی
نادرست نویسی غمبلی غنبلی گرد و برآمده (گویش نایینی)
فرهنگ لغت هوشیار
گرد و قلنبه –برآمده و چاق
فرهنگ گویش مازندرانی