جدول جو
جدول جو

معنی قمراطه - جستجوی لغت در جدول جو

قمراطه
(قَ)
شهری است به مغرب. (از معجم البلدان). یکی از شهرهای مغرب است که از اقلیم اول است. (نزهه القلوب ج 3 ص 272). رجوع به قمراط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمر، همچون آمران مانند فرماندهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابطه
تصویر مرابطه
رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرامطه
تصویر قرامطه
فرقه ای از اسماعیلیه پیرو حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند
فرهنگ فارسی عمید
(قِ)
بقی بن عاص اندلسی قمراطی. از محدثان است. وی حدیث اخذ کرد و از او حدیث شنیدند و به سال 224 هجری قمری در اندلس درگذشت. (اللباب فی تهذیب الانساب). محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ)
سوختگی آتش به چراغ که بباید انداخت. (مهذب الاسماء). آنچه از فتیلۀ دماغۀ چراغ بریده شود هنگامی که از جرم پوشیده شود، آنچه از کنارۀ فتیله سوخته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ غُ)
شهری است در مغرب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ طَ)
شهری است در مغرب. مؤلف اللباب گوید: من گمان میکنم این شهر در اندلس باشد. (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به قمراطه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَ)
موی افتاده از برکندن یا از شانه کردن. (از منتهی الارب). موئی که به زمین افتاده باشد، چه بر اثر تسریح و شانه زدن و چه به علت نتف و از جای کندن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نسبت است به قمراط. (اللباب). رجوع به قمراط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قهرانه
تصویر قهرانه
زورکی به زور قهرا جبرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرابطه
تصویر مرابطه
با هم ربط دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمرایه
تصویر حمرایه
توسکا توسه: درخت توسکای قشلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
درون گرایان یک تن از قرمطیان پیرو فرقه قرامطه، جمع قرامطه، مخالف مذهب و دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارطه
تصویر عمارطه
جمع عمروط، دزدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمران همچون فرماندهان: آمرانه سخن میگوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقراضه
تصویر مقراضه
در تازی نیامده بنگرید به مقراضک (کشتی) مقراضک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
((مِ نِ))
تحکم آمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرابطه
تصویر مرابطه
((مُ بَ طَ یا طِ))
با هم رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
Peremptory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
péremptoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
חָרוּץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
निर्णायक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
tegas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
เด็ดขาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
dwingend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
perentorio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
perentorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
peremptório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
强制的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
kategoryczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
категоричний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
zwingend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
категорический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
断定的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی