جدول جو
جدول جو

معنی قمحانه - جستجوی لغت در جدول جو

قمحانه(قِ نَ)
مابین پس سر و گویک پس سر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قاموس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
(دخترانه)
ریحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحانه
تصویر فرحانه
(دخترانه)
مؤنث فرحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلقانه
تصویر قلقانه
به عنوان انعام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمحدوه
تصویر قمحدوه
استخوان پس سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمر، همچون آمران مانند فرماندهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبحانه
تصویر صبحانه
خوراکی که هنگام صبح می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبحانه
تصویر سبحانه
پاک و منزه است او (خدا)
فرهنگ فارسی عمید
(قُ نَ)
یکی قرحان. (منتهی الارب). رجوع به قرحان شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
خم رودخانه. (ناظم الاطباء). محنره. محناه. محنیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
کنۀ نوزاد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و سپس به نام حمنانه و سپس قراد و سپس حلمه گردد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ شِ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 24هزارگزی شمال باختری قصبۀ اسدآباد، و 4هزارگزی بشی کمک. موقع آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 363 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قُمْ مُ / قُمْ مَ)
ورس که گیاهی است زردرنگ، سپیچه که بر روی می و مانند آن نشیند، زعفران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
سر نره. قمحی ̍. (منتهی الارب). رجوع به قمحی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهرانه
تصویر قهرانه
زورکی به زور قهرا جبرا
فرهنگ لغت هوشیار
استخوانی است فرد که در وسط و پشت سر واقع است و شکل آن مانند صدف است. سطح قدامی آن گود و دو طرف آن چهار فرورفتگی است: دو در بالا برای قسمتهای پشت سری مغز به نام فرورفتگیهای دماغی و دو در پایین بنام فرو رفتگی های مخچه یی. خط عرضیی که این استخوان را دو قسمت می کند موسوم به شیار جیب طرفی است و قسمت فوقانی خط طولی را شیار جیب طولی گویند. در پایین این استخوان سوراخ فراخی دیده می شود به نام استخوان پشت سری که از که چیزیعده ای وق، (در اصطلاح تیر اندازان قدیم) نوعی از کشیدن کمان: تا پنجه به قلاب زدی سوی کمان از زور تو خم گرفت ابروی کمان، مجموع سه یا چهار نوت کوچک است که قبل از نوت اصلی قرار می گیرد و به وسیله علامت مخصوصی شبیه قلاب نشان داده می شود. اگر این علامت از پایین شروع شود از نوت اصلی تحتانی شروع می گردد و اگر علامت بر عکس باشد یعنی از بالا شروع شود از نوت فوقانی آغاز می شود. امروزه بیشتر علامت قسم اول معمول است و نوازندگان در موقع عمل مطابق میل خود آن را اجرا می کنند. علامت فوق اگر بین دو نوت مختلف واقع شود از چهار نوت تشکیل میشود ولی اگگر بین دو نوت همصدا واقع شود فقط از سه نوت تشکیل می گردد. بنابراین اگر بین دو نوت سل گذارده شود نوت های لا و سل و فا بین دو نوت اصلی اضافه می شود و اگر بین دو نوت مثلا سل و لا نهاده شود نوتهای لا و سی و دو و سی میان سل و لا اضافه می شود. وقتی یکی از نوتهای تحتانی یا فوقانی نوت اصلی باید علامت تغییر دهنده داشته باشد اگر مقصود نوت تحتانی است علامت تغییر دهنده را زیر قلاب می گذارند و اگر فوقانی است در بالای آن قرار می دهند و در صورتی که نوت تحتانی و نوت فوقانی هر دو باید تغییر کند علامت تغییر دهنده در بالا و پایین قلاب واقع می گردد (از نظری بموسیقی)، سوزنی است با سر قلاب مانند جهت بافتن و دوختن رویه کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلحامه
تصویر قلحامه
کلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحانه
تصویر فرحانه
مونث فرحان و سماروغ سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
مانند آمران همچون فرماندهان: آمرانه سخن میگوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمخانه
تصویر غمخانه
خانه ای که در آن عزا بر پا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبحانه
تصویر صبحانه
ناهار شکن، ناشتائی، چاشنی بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمحان
تصویر قمحان
اسپرک (ورس) از گیاهان، سپیچه که بر روی مینشیند، کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمانه
تصویر قمانه
کهنه نوزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمخانه
تصویر خمخانه
شرابخانه، میکده، میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
منزه می شمارم او را (خدای را) پاک است او (خدای) : این تسلط بر جانوران ما راست از و سبحانه. یا سبحانه العظیم. منزه می شمارم او (خدای) را که بزرگست: پس دانستیم که چون خدای زنده بیظفت است بینا و شنواست سبحانه العظیم، تشبیه (از) این ضعیفتر چگونه باشد که همی ظن برند که خدای همچون مردم بی آفت است ک یا سبحانه و تعالی. پاک است او (خدای) و والاست: ایزد سبحانه و تعالی این حضرت وزارت را هموراه نگاه دارادخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
دسته شاد اسپرم، از نام های تازی بر زنان دسته ریحان دسته شاهسپرغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمجانه
تصویر دمجانه
تنگ (قرابه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحانه
تصویر سرحانه
مونث سرحان گرگ ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرانه
تصویر آمرانه
((مِ نِ))
تحکم آمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمخانه
تصویر خمخانه
((خُ نِ))
سردابی که خم های باده را در آن جا گذارند، میخانه، میکده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
((رَ یا رِ نِ))
دسته ریحان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبحانه
تصویر صبحانه
((صُ نِ))
غذایی که صبح می خورند، ناشتایی
فرهنگ فارسی معین
((قَ مَ دُ وَ یا وِ))
استخوانی است فرد که در وسط و پشت سر واقع است و شکل آن مانند صدف است، سطح قدامی آن گود و در دو طرف آن چهار فرورفتگی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبحانه
تصویر صبحانه
ناشتا، ناشتایی، چاشت
فرهنگ واژه فارسی سره