جدول جو
جدول جو

معنی قماشویی - جستجوی لغت در جدول جو

قماشویی(قَ)
نسبت است به قماشویه. (اللباب). رجوع به قماشویه شود
لغت نامه دهخدا
قماشویی(قَ)
محمد بن عبدالله بن اسحاق بن سهل لؤلؤی بغدادی، مکنی به ابوالطیب و معروف به ابن قماشویه. از محدثان است، وی از اسحاق دیری از عبدالرزاق روایت کند و از او ابوعلی بن شاذان روایت دارد. او در شعبان سال 351 هجری قمری وفات کرد. (اللباب فی تهذیب الانساب). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تماشایی
تصویر تماشایی
هر چیز دیدنی و قابل تماشا، تماشاچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قماشیر
تصویر قماشیر
کماشیر، صمغ کرفس کوهی، صمغی زرد رنگ با بوی تند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زناشویی
تصویر زناشویی
ازدواج، زناشوهری، زن و شوهری
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
معرب کماشیر است. صمغ کرفس کوهی باشد. بول را براند و حیض آورد. (آنندراج) (برهان). آن صمغی باشد هندی مانند جاوشیر و بعضی گویند طلی است زبان گز شبیه جاوشیر. (از بحر الجواهر). و رجوع به فهرست مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مردم تماشاچی. (ناظم الاطباء). نظارگی و بیننده. (آنندراج). تماشاگر. (آنندراج). نظاره. آنکه تماشا کند ج، تماشائیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
درخور بوستانسرای ترا
زهره و مشتری تماشائی.
سیدحسن غزنوی.
عروس حسن ترا هیچ درنمی یابد
بگاه جلوه مگردیدۀ تماشایی.
عراقی همدانی.
بیا تا در تماشای خرابات
چو رندان تماشایی بباشیم.
عطار.
منع نظاره روا نیست تماشایی را
ور نه فرقی نبود زشتی و زیبایی را.
نشاط.
تعجب دارد این صورت تماشا دارد این معنی.
جهان محو تماشا و تماشایی نمی بینم.
سالک یزدی (از آنندراج).
حسن مستور نظرهاست که جز صورت خویش
بهره ای نیست ز آیینه تماشایی را.
ملانوعی (ایضاً).
رجوع به تماشاچی شود، درخور تماشا. درخور نظاره. جای تعجب و عبرت:
به بزمگاه چمن رو که خوش تماشایی است
چو لاله کاسۀ نسرین و ارغوان گیرد.
حافظ.
رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ)
جد ابوالطیب عبدالعزیز بن محمد بن عبدالله. محدث است. (لباب الانساب). محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
غربال، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الغربله، به ماشوی بکردن، (زوزنی، یادداشت ایضاً)، و رجوع به ماشو و ماشیوه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تماشایی
تصویر تماشایی
غوشا لشتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناشویی
تصویر زناشویی
انعقاد نکاح و مباشرت و محبت و آمیزش و وصال، همسر گرفتن و ازدواج
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قاشق، آلتی فلزین که گچ بران بکار برند، خیار خرد خیار ترشی، قسمی زدن بر پشت گردن پس گردنی که با چهار انگشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قماشیر
تصویر قماشیر
پارسی تازی گشته کماشیر (صمغ کرفس کوهی) صمغ کرفس کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زناشویی
تصویر زناشویی
((زَ))
ازدواج، برقراری رابطه زن و شوهری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشویی
تصویر اشویی
تقدس
فرهنگ واژه فارسی سره
پرشور، جالب، زیبا، سرگرم کننده، مشغول کننده
متضاد: خسته کننده، دیدنی، بیننده، تماشاچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ازدواج، مناکحت، نکاح، وصلت
متضاد: طلاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد