- قماری
- تهیه شده در قمار،
برای مثال ز عود قماری یکی تخت کرد / سر تخته ها را به زر سخت کرد ، مربوط به قمار مثلاً طاووس قماری(فردوسی - ۲/۹۶)
معنی قماری - جستجوی لغت در جدول جو
- قماری
- جمع قمری، نازوها نازوان منسوب به قمار عود قماری: گرش بورزی بجای هیزم و گندم عود قماری بری و لوء لوء عمان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریشه های گوشت توضیح: در دکانهای کبابی و چلو کبابی گوشتی را که برای تهیه کباب آماده کرده اند بدوا همه رگ و ریشه های آنرا با کارد جدا کنند. این رگ وریشه ها را دمار گویند. و آنها را بنام دماری بفقیران فروشند و آنان آنها را پخته و سوپ رقیقی تهیه کرده و خورند. یا دمار از کسی (روزگار کسی یا نهاد کسی) بر آوردن (در آوردن) او را بسیار عذاب دادن ویرا سخت شکنجه دادن
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
ناوانی ملالت و درد سری که از افراط در نوشیدن انواع مشروب ایجاد شود
همگمانی
سفینه و کشتی و جهاز را گویند
کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
پرنده ای کوچک و خوش آواز با پرهای زرد روشن، نارنجی، خاکستری یا ابلق
تابوت، تخته ای که مرده را بر روی آن گذارند و به گورستان میبرند
درزی، گوشتفروش، پیشه ور، نای زن، شهرباش (دربخشی از مازندران) مزیر کارگر مزدبگیر کشاورزی (گویش مازندرانی)
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
غلاری انجیرسپید
پرنده ای است از راسته سبکبالان و از دسته گنجشکان که به قد و اندازه یک کنجشک معمولی است و خواننده و زیبا، زرد رنگ گاهی مخلوط با پرهای قهوه ای و سیاه
چیرگی سخت غلبه، کینه ورزی انتقام. منسوب به قهار. یا غضب قهاری. غضب خدای تعالی
مالیات فوق العاده (ایلخانان) نماری
((قَ))
فرهنگ فارسی معین
پرنده ای است خوش آواز به اندازه گنجشک با پرهایی به رنگ های زرد روشن یا نارنجی یا خاکستری یا ابلق
کجاوه، هودج
Statistical
статистический
statistisch
статистичний
statystyczny
estatístico
statistico
estadístico
statistique
statistisch
statistik
مستقبليٌّ