جدول جو
جدول جو

معنی قمائن - جستجوی لغت در جدول جو

قمائن
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قمینه بمعنی سزاوار. (اقرب الموارد). رجوع به قمینه و قمین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ ءِ)
جمع واژۀ قرینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، و نیز آنچه برای انسان حاصل میشود از آثار و علامات تا قطع کند بر صحت حقانیت مطلبی یا بر سقم و بطلان آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
امیر قرائن، امیری از امرای پرویز و حاکم ملک روم بود چون دولت ساسانیان روی در انحطاط نهاد او طمع درملک کرد و به تغلب و استیلاء پادشاه شد، مدت دو سال حکم کرد. ارکان دولت با او درنساختند و در شکارگاه بر دست امیری کشته شد. (تاریخ گزیده چ لندن ص 123)
لغت نامه دهخدا
صدف بری یا بحری. (فهرست مخزن الادویه). قمارون
لغت نامه دهخدا
(قَءِ)
جمع واژۀ قمیعه بمعنی تندی میان دو گوش ستور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قمیعه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ءِ)
جمع واژۀ کمین، پنهان نشیننده به قصد دشمن در جنگ. (آنندراج). و رجوع به کمین شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
برادر شوهر و برادر زن. (غیاث اللغه)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
دروغگوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث). کاذب. دروغزن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مؤنت کشنده و بار کشنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سورتهای قرآن که هریک کمابیش صد آیت است چون یونس و هود و یوسف و بنی اسرائیل و کهف و مانند آن. و این مأخوذ است از قول رسول: اعطیت مکان الزبور المائن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جمع قرینه، آنچه برای انسان حاصل میشود از آثار و علامات تا قطع بر صحت حقانیت مطلبی یا بر سقم و بطلان آن، شواهد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن. پارسی تازی گشته کاین نام شهری است ترکی برادر شوهر، برادر زن
فرهنگ لغت هوشیار