جدول جو
جدول جو

معنی قلوجه - جستجوی لغت در جدول جو

قلوجه
(قَ لَ یَ)
ده بزرگی است نزدیک انبار بغداد. سمعانی آرد: من ضبط آن را چنین دیدم و نمیدانم که نویسندۀ آن خطا کرده یا درست آورده است. (از انساب سمعانی) (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلوه
تصویر قلوه
کلیه، هر یک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دنده ها قرار دارد و مواد زائد خون را به صورت ادرار دفع می کند، قلوه، گرده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ جَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 15500گزی شمال خاوری قره آغاج و 29هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به میانه. هوای آن معتدل و دارای 67تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و بزرک است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محل به فاصله هزارگزی به نام گلوجۀ بالا و پائین مشهور و سکنۀ گلوجۀ پائین 26 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ جَ کَ)
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، سکنۀ آن 616 تن. آب آن از چشمه سارها. ومحصول آن غلات، بادام، حبوب و کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُلْ وَ / وِ)
کلوه. کلیه. گرده. یکی از دو غدۀ بزرگی که بر دو طرف پهلوی انسان و حیوان است و از آن شاش تولید میشود. نام فارسی آن گرده است. این لفظ مبدل از لفظ کلیۀ عربی است. (فرهنگ نظام).
- قلوه سنگ، رجوع به این کلمه شود.
- قلوه کن شدن جامه، پاره شدن آن به اندازۀ قلوه.
- امثال:
دل دادن و قلوه گرفتن،بانهایت عشق و علاقه به سخنان یکدیگر گوش دادن. مات سخنان هم شدن
لغت نامه دهخدا
(قِلْ وَ)
ستور که صاحب خودرا از همه پیش برد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ جَ)
دستۀ چاقو. (دزی ج 2 ص 392)
لغت نامه دهخدا
(یَلْ وِ)
دهی است از دهستان خانندبیل بخش مرکزی شهرستان خلخال، واقع در 10هزارگزی باختری هروآباد، با 197 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ جِ لِ صِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر است و 297 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ لو جَ)
ده که به سواد باشد. (منتهی الارب) ، زمین صالح زراعت. ج، فلالیج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لو جی ی)
جمیل پدرعباس همدانی، مکنی به ابوزید. از راویان است. وی از عمر بن خطاب روایت کند و مجهول است. (از انساب سمعانی) (لباب الانساب). در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لو جی ی)
نسبت است قلوجه. (از لباب الانساب). رجوع به قلوجه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَوْ وَ رَ)
نام جد عمر بن ابراهیم بن قلوره. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 38هزارگزی شمال باختری سنندج و 6هزارگزی شمال خاوری. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات. و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان قراتوره بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. در 30000 گزی شمال خاوری دیواندره و کنار رود خانه ول کشتی واقعاست. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است. 90 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلوجه
تصویر فلوجه
دیه ده، خاک خوب
فرهنگ لغت هوشیار
کلیه، یکی از دو غده بزرگی که بر دو طرف پهلوی انسان و حیوان است و تولید ادرار می کند
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته غدغدک کپول از گیاهان قدقدک. یا قلوته فارسی. یکی از گونه های قدقدک است که به نام سنای فارسی نیز مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلوله
تصویر قلوله
ترکی ک گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلوه
تصویر قلوه
((قُ وِ))
کلیه
فرهنگ فارسی معین
کلیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد