جدول جو
جدول جو

معنی قلندربیک - جستجوی لغت در جدول جو

قلندربیک(قَ لَ دَ لَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 12هزارگزی خاور بجنورد به قوچان. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 8 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ لَ دَمَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری ماهیدشت و یک هزارگزی جنوب راه فرعی ماهیدشت به سر فیروزآباد، موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از رود خانه مرگ و محصول آن غلات، حبوبات، دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ بَچْ چَ /چِ)
. آلت تناسل. (آنندراج) :
به قلندربچه پایین تنش دارد میل
طرفه حالی است که بیچاره دلش در کون است.
حکیم شفایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ لَ / لُو پَ)
زن کم حفاظ. (یادداشت مؤلف). رجوع به قلندر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، واقع در 10000گزی خاوری کردکوی و 3000گزی جنوب شوسۀ گرگان به کردکوی. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 200 تن است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، شال و کرباس بافی است. آب آن از قنات است و محصول آن برنج، غلات و توتون سیگار است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 168 شود
لغت نامه دهخدا
(قَلَ)
دهی است جزء بخش مرکزی شهرستان ساوه، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری ساوه و 12 هزارگزی راه شوسۀ ساوه به قم. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 210 تن است. آب آن از رود خانه وفرقان (قره چای) و محصول آن غلات، بنشن، پنبه و چغندر و زیره و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه تا 2 هزارگزی ماشین میرود. این ده قشلاق چند خانوار از ایل شاهسون بغدادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَدَ)
تیره ای از شعبه الیاس از تقسیمات دشمنزیاری ایلات کهکیلویه فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ ری یَ)
دهی است از دهستان گدارچین بخش هندیجان شهرستان خرم شهر، واقع در 40هزارگزی شمال خاوری هندیجان و یکهزارگزی اتومبیل رو بهبهان به هندیجان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 120 تن است. آب آن از رود خانه زهره و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ شریفات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ)
شغل وحرفۀ قلندر. صفت قلندر. چگونگی قلندر:
مستی و قلندری و گمراهی به
یک جرعۀ می ز ماه تا ماهی به.
خیام.
پندحکیم بیش از این در من اثر نمیکند
کیست که برزند یکی زمزمۀ قلندری.
سعدی.
بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت.
سعدی.
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که سر بتراشد قلندری داند.
حافظ.
- قلندری وار، بسان قلندری. بمانند قلندری:
ساقی قدحی قلندری وار
درده بمباشران هشیار.
سعدی.
، قسمی خیمۀ خرد. قسمی از چادر و خیمۀ یک دیرکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بچه غلندر، زهارمرد کودکی که فرزند قلندراست، آلت تناسل شرم مرد: بقلندر بچه پایین تنش دارد میل - طرفه حالی است که بیچاره دلش در... است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلندریه
تصویر قلندریه
کلندر یگری غلندر یگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلندری
تصویر قلندری
به شیوه کلندر، چادرتک دیرک
فرهنگ لغت هوشیار
بی قیدی، تصوف، درویشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد