جدول جو
جدول جو

معنی قللون - جستجوی لغت در جدول جو

قللون
(قُ لُ)
جمع واژۀ قلیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلیل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قولون
تصویر قولون
قسمتی از رودۀ بزرگ که شامل سه بخش صعودی، افقی و نزولی است
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
جمع واژۀ قله. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قله شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ قله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قله شود
لغت نامه دهخدا
لقب ابوموسی عیسی بن مینا مقری مدنی، دوست نافعبن ابونعیم مقری است، مالک بن انس وی را این لقب داد، او از عبداﷲ بن رافع و استاد خود نافعبن ابونعیم و عبدالرحمان بن ابی زیاد و محمد بن جعفر بن ابی کثیر و جز ایشان روایت کند و ابوزرعۀ رازی و موسی بن اسحاق انصاری و علی بن حسن هسنجانی و ابراهیم بن حسین همدانی از او روایت دارند، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
در افریقا بضم ذال تلفظ میشود، و آن نام فرقه ای از صوفیه است. پیشوای این فرقه ابوالحسن علی بن عبدالله الشاذلی ملقب به تاج الدین و تقی الدین است. در برخی از ادعیۀ منسوب به وی مراحل سلوک مرید مشروحاً بیان شده است. مصنف در این آثار به تلقین اصول عالی اخلاقی توجه دارد و اصولی را که در کتبی از قبیل ’احیاء علوم الدین’ غزالی میتوان یافت تأیید میکند. اصول پنج گانه طریقۀ اوعبارتند از: 1- خوف ظاهری و باطنی. 2- پیروی از سنت در گفتار و کردار. 3- عدم اعتنای بخلق چه در روزگار خوشی و چه بهنگام مخالفت ایام. 4- تسلیم و رضا در امور جزئی و کلی. 5- توکل در شادی و محنت. بنظر نمیآید که شاذلی برای تأسیس طریقت جداگانه قصد و نیت خاصی داشته است. وی از مریدانش میخواست که در عین اشتغال به کارهای خود به عبادت پردازند. شواهدی وجوددارد که پیروان خویش را از ترک اشتغالات و امور عادی باز می داشت. با سؤال و تکدی مخالفت میکرد و از قبول اعاناتی که حکومت وقت برای اعطای به خانقاه فقرا اختصاص داده بود امتناع میورزید. مقصود نهائی شاذلی وصول بمقام فنا بود و روش اشتغال به اوراد واذکار را پیروی میکرد. وی ظاهراً برای هر مریدی بمقتضای حوائج تربیتی او تعلیماتی مخصوص میداشت و اگر مؤئر میدیدبه وی اجازه میداد نزد شیخ دیگری طی مراحل سلوک کند. به سنت سخت پابند بود و اگر یکی از مریدانش را الهامی مخالف و مباین سنت دست میداد آن را باطل میشمرد. خصوصیات سه گانه اهل این فرقه به این قرار بود: 1- شاذلیه در ’لوح محفوظ’ برگزیده شده اند و از ازل به این فرقه تعلق یافته اند. 2- حال شوق در نزد آنان با قناعت همراه است یعنی بطور دائم از زندگی فعال عادی بر کنارشان نمی دارد. 3- قطب در طی اعصار و قرون باید از این فرقه باشد. ظاهرا نخستین ظهور این فرقه در تونس بوده است. مع ذلک خلف شاذلی، ابوالعباس المرسی (متوفی بسال 686) مدت 36 سال در اسکندریه بسر برد بی آنکه حاکم وقت را ببیند یا بنزد او کس فرستد و معروف است که وی هرگز سنگ روی سنگ نگذاشت یعنی بنائی نکرد. با اینهمه علی پاشا مبارک در کتاب خود موسوم به ’خطط جدیده’ از مسجدی در اسکندریه یاد میکند که بنام ابوالعباس المرسی بوده و بیشک به همت مریدان او ساخته شده است همچنین از مسجدی نام میبرد که به اسم مریدابوالعباس المرسی، یاقوت العرشی (متوفی به سال 707) بود. باز از مسجد دیگری نام برد به اسم تاج الدین بن عطاء الاسکندری مؤلف لطائف (متوفی بسال 709). مسجد اولی موسوم است به جامع و هدایای گرانبهایی به آن تقدیم شده است. همچنین علی پاشا از مسجدی در مصر نام میبرد که به این فرقه تعلق دارد و اکنون مخروبه است.
در اواخر قرن نوزدهم زنی از پیروان شاذلی در شام در راه ایجاد اخوت میان مسلمانان و مسیحیان و یهودیان کوشش داشت. گویند اهالی ’مخا’ واقع در جنوب عربستان شیخ الشاذلی را صاحب آن قریه و مبتکر ترویج شرب قهوه که ازمحصولات عمده آن محل بوده است دانسته اند. لیکن تصورمیرود که مالک مخا یکی از اخلاف شاذلی، یعنی علی بن عمر القرشی بوده است. مرکز اصلی فرقۀ شاذلیه در افریقیه، مغرب مصر و خصوصاً الجزیره و تونس بوده است. شاذلی البسۀ فاخر میپوشید و عود هندی میسوزانید و عطربه کار می برد. از یکی از پیروان او که بتقلید از شاذلی لباسهای گرانبها میپوشید. نقل است در جواب معترضین که شیوۀ قدریه را برخ او کشیدند و گفتند که جز جامه های نخی و کم بها نمی پوشند، گفت: لباس من لباس استغنای از دنیا و لباس آنان لباس احتیاج به دنیا است. همچنین در بارۀ شاذلی آورده اند که هرگز بقصد سلام وتعظیم بزرگان از جای برنمی خاست. در قرن نوزدهم طریقۀ شاذلی ببرکت مساعی محمد بن محمد بن احمد که در حدودسال 1820 میلادی در قبیلۀ ’غریب’ متولد شده توسعه یافت. وی در موطن خود دو مسجد بنا نهاد. در یکی قرآن و فقه و در دیگری نحو و منطق می آموخت. وی به سال 1860 به زیارت آرامگاه عبدالرحمان الثعالبی الشاذلی در الجزیره شتافت و مجذوب طریقۀ شاذلی گردید. در سال 1865در بقری زاویه ای تأسیس کرد. در سال 1866 شیخ فرقۀشاذلیه در الجزیره مرکزی شد و به سال 1883 وفات یافت. در این زمان دایرۀ نفوذ او به الجزیره غربی گسترش یافته بود و در نقاط متعدد خلفائی داشت. اما پس از مرگش عده ای از این خلفا استقلال اختیار کردند و بدین لحاظ دوران وحدتی که بوجود آمده بود سپری گردید. در پایان قرن نوزدهم تعداد پیروان این فرقه در الجزیره قسطنطنیه (کنستانتین) نزدیک 15000 تن بود و زوایای آن به یازده بالغ میشد. شمارۀ فرقه هائی که از شاذلیه جدا شده اند به سیزده میرسد و در میان خود شاذلیه پیروان طریقۀ شیخیه، طیبیه و درقاویه از سایر گروهها بیشتر است. شاذلی و جانشین او ابوالعباس المرسی در باب طریقۀ شاذلیه تصنیفی ندارند لیکن شاگرد ابوالعباس المرسی، یاقوت العرشی ظاهراً ’مناقب’ را تألیف نمود و تاج الدین الاسکندری شاگرد مشترک این دو، چندین تألیف کرد که از جملۀ آنها ’لطائف المنن’ و ’مفتاح الفلاح و مصباح الارواح’ را میتوان نام برد که این اخیر در حاشیۀ لطائف المنن الشعرانی در قاهره بطبع رسیده است. دیگر از مصنفین شاذلی، علی بن وفاء شاعر متوفی بسال 807 و پدرش محمد وفاء مؤلف آثار و دیوان اشعار عرفانی رامیتوان ذکر کرد. حاجی خلیفه نیز از منظومه ای به نام ’حال السلوک’ اثر ناصرالدین شاذلی نام میبرد. سیوطی نیز در ’بغیه الوعاه’ داود بن عمر بن ابراهیم از اهالی اسکندریه (متوفی بسال 733) را از مصنفین پیرو شاذلی شمرده است. (از دائره المعارف اسلام)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول. در 12هزارگزی جنوب دزفول و 12هزارگزی جنوب باختری شوسۀ شوشتر به دزفول واقع است. موقع جغرافیائی آن دشت و گرم سیر و مالاریائی است. 150 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنین از ایل بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
قصبه ای است که بر چهارفرسنگی دمشق است، (نزههالقلوب ج 3 ص 250)
لغت نامه دهخدا
نیک، خوب، خوش، نیک منظر و جمیل، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
لغتی رومی است، ای اصبت، راست گفتی، درست است: سأل علی رضی اﷲ عنه شریحاً مسئله فاجابه فقال له قالون، ای اصبت، (سیوطی بنقل از ثعالبی)، رومیه، معناها الجید، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از یونانی کلن، رودۀ فراخ،
- قولون افقی، (اصطلاح پزشکی) قسمتی از رودۀ فراخ را گویند که دنبالۀ قولون صاعد است و پس از آن قرار داردو بطور افقی از زیر کبد و در جلو قسمت تحتانی کلیۀراست از طرف راست شکم بطرف چپ شکم در زیر معده قرارگرفته در موقع دق شکم پس از صدای معده صدای قولون افقی شنیده میشود، قولون افقی بوسیلۀ قسمتی از صفاق بنام بند قولون عرضی بسطح خلفی شکم متصل است، قولون افقی در طرف چپ به زاویۀ طرف چپ قولون که ابتدای قولون نازل است ختم می گردد، قولون مزبور مانند خطی راست از یک طرف شکم بطرف دیگر شکم کشیده نشده، بلکه دارای انحنایی بشکل حرف M یا S خوابیده میباشد، زاویۀ راست قولون که در انتهای قولون صاعد است تقریباً قائمه است ولی زاویۀ چپ آن که در زیر طحال قرار دارد حاده است و در دنباله اش قولون نازل قرار گرفته، قولون عرضی، قولون سطحی،
- قولون بالارو (اصطلاح پزشکی)، رجوع به قولون صاعد شود،
- قولون پائین رو (اصطلاح پزشکی)، رجوع به قولون نازل شود،
- قولون چپ (اصطلاح پزشکی)، رجوع به قولون نازل شود،
- قولون خاصرۀ لگنی (اصطلاح پزشکی)، رجوع به قولون سینی شکل شود،
- قولون راست (اصطلاح پزشکی)، رجوع به قولون صاعد شود،
- قولون سطحی (اصطلاح پزشکی)، رجوع به قولون افقی شود،
- قولون سینی شکل، قسمتی از رودۀ فراخ است که در دنبالۀ قولون نازل قرار دارد، این قولون در حفرۀ خاصرۀ سمت چپ جا دارد و تنگۀ فوقانی لگن را از چپ به راست بشکل قوسی می پیماید و بعداً در لگن فرومیرود و تا مقابل سومین مهرۀ خاجی میرسد و پس از آن رودۀ مستقیم قرار دارد، قولون خاصره یی لگنی،
- قولون صاعد، (اصطلاح پزشکی) قسمتی از رودۀ فراخ را گویند که در بالای رودۀ کورقرار دارد و ابتدای آن از دریچۀ ایلئوککال شروع میشود که بسمت بالا میرود و طرف راست شکم قرار دارد، قولون بالارو، قولون راست،
- قولون عرضی (اصطلاح پزشکی)، رجوع به قولون افقی شود،
- قولون نازل، قسمتی از رودۀ فراخ است که متعاقب زاویۀ چپ قولون افقی قرار دارد، ابتدای این قولون عمقاً در طرف چپ پهلو در زیر طحال جای دارد، قولون پائین رو، قولون چپ، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ مَ)
موضعی است در دمشق و ابوعبید بکری گوید: در واح الداخله قلعه ای است بنام قلعون و آبهای ترشی دارد و از آن برای کشت و زرع استفاده کنند. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
حربا را گویند و آن را بوقلمون و ابوقلمون نیز گویند. (آنندراج). بوقلمون. (ناظم الاطباء) (اشتنیگاس) ، پارچۀ الوان و گلی. (ناظم الاطباء) ، نام گلی است. (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ج قلیل در حالت رفعی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شهری است به ساحل جزیره سیسیل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نام سرداری ترک و چینی. (فرهنگ لغات شاهنامه). نام غلامی ترک که به فرمان خرداد برزین، بهرام چوبینه را به کارد بکشت. (یادداشت مؤلف) :
بفرمود تا نزد او شد قلون
ز ترکان دلیری گوی پرفسون.
فردوسی.
بتنگی دل اندر قلون را بخواند
بدان نامور جایگاهش نشاند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته فراخروده روده فراخ. یا قولون افقی. قسمتی از روده فراخ را گویند که دنباله قولون صاعد است و پس از آن قرار دارد و به طور افقی از زیر کبد و در جلو قسمت تحتانی کلیه راست از طرف راست شکم به طرف چپ شکم در زیر معده قرار گرفته در موقع دق شکم پس از صدای معده صدای قولون افقی شنیده می شود. قولون افقی به وسیله قسمتی از صفاق به نام بند قولون عرضی به سطح خلفی شکم متصل است. قولون افقی در طرف چپ به زوایه طرف چپ قولون که ابتدای قولون نازل است ختم می گردد. قولون مزبور مانند خطی راست از یک طرف شکم به طرف دیگر شکم کشیده نشده بلکه دارای انحنایی به شکل حرف ام یا اس خوابیده می باشد، زاویه راست قولون که در انتهای قولون صاعد است تقریبا قایمه است ولی زاویه چپ آن که در زیر طحال قرار دارد حاده است و در دنباله اش قولون نازل قرار گرفته قولون عرضی قولون سطحی یا قولون بالارو 0 قولون صاعد 0 یاقولون پایین رو 0 قولون نازل 0 یاقولون چپ 0 قولون نازل 0 یا قولون خاصره یی لگنی 0 قولون سینی شکل 0 یاقولون راست 0 قولون صاعد 0 یا قولون سطحی. یاقولون سینی شکل 0 قسمتی از روده فراخ است که در دنباله قولون نازل قرار دارد. این قولون در حفره خاصره سمت چپ جا دارد و تنگه فوقانی لگن را از چپ براست به شکل قوسی می پیماید و بعدا در لگن فرو می رود و تا مقابل سومین مهره خاجی می رسد و پس از آن روده مستقیم قرار دارد قولون خاصره یی لگنی. یا قولون صاعد. قسمتی از روده فراخ را گویند که در بالای روده کور قرار دارد و ابتدای آن از دریچه ایلئوککال شروع می شودکه به سمت بالا می رود و طرف راست شکم قرار دارد قولون بالارو قولون راست. یا قولون عرضی. قولون افقی. یا قولون نازل. قسمتی از روده فراخ است که متعاقب زاویه چپ قولون افقی قرار دارد. ابتدای این قولون عمقا در طرف چپ پهلو قرار دارد در زیر طحال جای دارد قولون پایین رو قولون چپ. یا ورم قولون. کولیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیلون
تصویر قلیلون
جمع قلیل، ازریشه سریانی سوتام هااندک ها
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی از روده فراخ که شامل سه بخش صاعد و افقی و نازل است. قولون صاعد در طرف راست شکم بالای روده و قولون نازل در سمت چپ به طرف پایین می رود. قولون افقی دنباله قولون صاعد است و به طور افقی در زیر معده قرار دارد
فرهنگ فارسی معین
قلیان
فرهنگ گویش مازندرانی
بوقلمون
فرهنگ گویش مازندرانی