جدول جو
جدول جو

معنی قلقنه - جستجوی لغت در جدول جو

قلقنه(قُ قُ نَ)
جراحتی است که در پای اسب و استر و امثال آن بهم میرسد. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلقانه
تصویر قلقانه
به عنوان انعام
فرهنگ فارسی عمید
(تَ صَیْ یُ)
رسیدن گرفتن غورۀ خرما یا رسیده گردیدن دو ثلث وی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
صبغی است اساکفه را. (اقرب الموادر). زاج سرخ را گویند. و بعضی زاج کبود را گفته اند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). ماده ای است بین شب و زاج. رجوع به نخبه الدهر دمشقی ص 80 شود. زاج سبز. (تحفۀ حکیم مؤمن). نوعی از زاج است به رنگ سبز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 22 الف). رجوع به قلقنت و قلقطار شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
زاج کبود و یا زاج سرخ. (ناظم الاطباء). قلقنت و قلقطار و قلقند صبغی است اساکفه راو این کلمه ای دخیل است. (اقرب الموارد). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ورق 220 الف و رجوع به قلقند شود
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ لَ دَ حُ)
دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد، واقع در 30هزارگزی جنوب باختری بوکان و 22500گزی باختری شوسۀ بوکان به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل سالم است. سکنۀ آن 375 تن است. آب آن ازسیمین رود و محصول آن غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ لَ)
حروف قلقله، پنج حرف است و آن عبارت است از قاف و طاء و باء و جیم و دال که در کلمه قطب جد یا قد طبج گرد آمده است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). یکی از تقسیمات حروف هجاست و حروف قلقله عبارت است از قاف و دال مهمله و طاء مهمله و باء و جیم. مبرد گوید: قاف از آنها نیست بلکه کاف جزو آنهاست. (کشاف اصطلاحات الفنون چ اقدام 1317 هجری قمری ص 355). رجوع به حروف قلقله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لِ قَ)
مؤنث قلق به معنی بی آرام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ)
تیزی دریافت و زودفهمی. لقانه. لقن. لقانیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلقند
تصویر قلقند
لاتینی تازی گشته زاگ سرخ زاگ کبود
فرهنگ لغت هوشیار
علفی است که در مزارع جلگه ای می روید
فرهنگ گویش مازندرانی