جدول جو
جدول جو

معنی قلعتین - جستجوی لغت در جدول جو

قلعتین
(قَ چِ)
خانه برق، دهی است از دهستان بناجوی بخش بناب شهرستان مراغه، واقع در 6هزارگزی جنوب بناب، با 339 تن سکنه. آب آن از رود خانه تیکان چای و چاه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
گاز آنبر، انبری که با آن دندان می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
عنصر فلزی نقره ای رنگ و قابل تورق و مفتول شدن که در صنایع شیمیایی و الکتریکی و جواهرسازی و شکسته بندی و دندان پزشکی کاربرد دارد، طلای سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژلاتین
تصویر ژلاتین
ماده ای حاوی پروتئین که در تهیۀ چسب، فیلم های عکاسی، ژله و بستنی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاتین
تصویر تلاتین
بلغار، نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
بلغار و چرم خوش بویی که از روسیه می آوردند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
اصل آن به زبان لاتین ژلاسیو به معنی انجماد و یخ بستن است و آن ماده ای است شبیه به لرزانک میوه که از الیاف نسوج حیوانات گرفته میشود و برای ساختن چسب ها بکار میرود و در چاپ نیز بکار است
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ تَ)
تثنیۀ قبله. دو قبله. مکۀ معظمه و بیت المقدس. (آنندراج) ، مسجدالحرام و مسجد اقصی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ بَ تَ)
تثنیۀ قصبه، و مراد از آن قصبۀ صغری و قصبۀ کبری است. رجوع به قصبۀ صغری و قصبۀ کبری شود
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
زر سفید. طلای سفید. رجوع به پلاطین شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
لقب حذیفه است. (ریحانه الادب ج 3 ص 316)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ)
دهی از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم واقع در 23 هزارگزی شمال باختر کلدکی، کنار راه مالرو سیمکان به میمند. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنه 165 تن. آب آن از رود خانه سیمکان و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. این آبادی را کاکون هم می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قلیل در حالت نصبی و جری
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
تثنیۀ قلفه. دوطرف بروت. (منتهی الارب). طرفا الشاربین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ قانت در حالت نصبی و جری:
از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان.
خاقانی.
رجوع به قانت شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جمع واژۀ قاعد در حالت نصبی و جری: فضل اﷲ المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً. (قرآن 95/4). رجوع به قاعد شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تَ نِ)
آن دو مؤنث که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). تثنیۀ التی در حال نصب و جر. آن دو زن که. رجوع به التی و الذی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ یَتَ / تِ)
هر دو گرده و این تثنیۀ کلیه است. (غیاث) (آنندراج). تثنیۀ کلیه. دو گرده. گرده ها. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیه و کلیتان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
لوله ونای، حوض وآبگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از یمامه که در ایام قتل مسیلمۀ کذاب در صلح خالد بن ولید درنیامد. این ده مشتمل بر دو نخلستان است از بنی یشکر، و اعشی درباره آن اشعاری دارد. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلیتین
تصویر کلیتین
تثنیه کلیه دو کلوه: دو گرده تثنیه کلیه دو گرده گرده ها
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی اسپین زر سپید زر از تو پال ها طلای سفید (طلا) فلزی سفید رنگ که مانند طلا است
فرهنگ لغت هوشیار
دوخم که برابر با یک هزار و دو سد (رطل عراقی) درآن آب بگنجد این اندازه ظب بارواداشت (شافعی) پلیدنمی گردد تثنیه قله دو تیغ (کوه)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ویزندک ماده ای لزج و چسبنده که برای ساختن چسب و نیز جهت چاپهای فوری دستی در روی نورد های ماشین چاپ بکار رود و آنرا از سریشم ماهی گلسیرین قند و آب و امونیاک سازند. کلمه ایست فرانسوی، اصل آن بزبان لاتین، ژلاسیو بمعنی انجماد و یخ بستن است و آن ماده ایست شبیه به لرزانک میوه که از الیاف نسوج حیوانات گرفته می شود و برای ساختن چسبها و در چاپ نیز بکار می برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اللتین
تصویر اللتین
آن دو مونث که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعدین
تصویر قاعدین
جمع قاعده، سترون ها، نبلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانتین
تصویر قانتین
جمع قانت، خاموشان، فرمان برندگان، نیایشگران، پرهیزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبلتین
تصویر قبلتین
دو قبله، مکه معظمه و بیت المقدس
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
کلبتین: سلاح و کارد و کمند و سوهان و قلبتین وا نبرو آنچه شبروان را بکار باید
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار یست انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن از سه قسمت متمایز تشکیل شده: یک دهنه (که دارای دو دیواره است) یک نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل میدهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای میگیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار میرود کلبتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
((پِ))
طلای سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
((کَ بَ تِ))
ابزاری انبرک مانند که با آن در سابق دندان می کشیدند، انبر آهنگران
فرهنگ فارسی معین
((ژِ))
ماده ای لزج و چسبنده که از جوشاندن استخوان در آب به دست می آید و در صنعت و تهیه مواد غذایی مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی