جدول جو
جدول جو

معنی قلزم - جستجوی لغت در جدول جو

قلزم
دریا، حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، بحر، ژو، زو، راموز، یم، داما
قلزم نگون: کنایه از آسمان در اصل نام دریای سرخ است
تصویری از قلزم
تصویر قلزم
فرهنگ فارسی عمید
قلزم
فرومایه و ناکس
تصویری از قلزم
تصویر قلزم
فرهنگ لغت هوشیار
قلزم
((قُ زُ))
رود بزرگ، دریای پرآب
تصویری از قلزم
تصویر قلزم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلزمه
تصویر قلزمه
سرزنش، بانگ کردن، اوباردن اوباریدن، فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
بایسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الزم
تصویر الزم
لازمتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزم
تصویر الزم
لازم تر، واجب تر، بایسته تر، لازم ترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
کسی که کاری یا امری بر او واجب گردیده، الزام شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرزم
تصویر قرزم
قلزم بنگرید به قلزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلحم
تصویر قلحم
فیرنده خود بزرگ بین، کلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلام
تصویر قلام
کلک تراشیده خامه تراشیده شورگیاه قاقلی
فرهنگ لغت هوشیار
مجبور بر کردن کاری و مجبور بر اقرار و مغلوب و محکوم، ملزم شدن، مجبور نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
((مُ زِ))
لازم گرداننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
((مُ زَ))
الزام شده، کسی که انجام کاری بر او واجب گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلم
تصویر قلم
خامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قزم
تصویر قزم
مردم فرومایه، شتر هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
دو نیمه شدن، قطع شدن، شکسته شدن نی تراشیده را گویند که با آن بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزم
تصویر لزم
همدمی همدم گشتن، بایسته گردیدن دارو میانجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم
تصویر قلم
((قَ لَ))
هر ابزاری که با آن بنویسند، نی تراشیده که با آن بنویسند
قلم به تخم چشم زدن: کنایه از کار نویسندگی یا قلم زنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلم
تصویر قلم
هر وسیله ای که با آن بنویسند
خامه، کلک
نویسندگی، شیوۀ نوشتن، سبک
در علم زیست شناسی هریک از استخوان های دست وپای انسان و سایر جانداران
نوع، گونه
شصت وهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه، نون والقلم
واحد شمارش برخی اشیا
قلم راندن: حکم کردن، رقم زدن، رقم کردن، نوشتن
قلم زدن: نوشتن، نقش کردن، نقاشی کردن، حکاکی کردن
قلم شدن: قطع شدن، بریده شدن
قلم کردن: بریدن، چیزی را به شکل قلم قطع کردن
قلم کشیدن: خط کشیدن، خط زدن، حذف کردن، نادیده گرفتن، بی توجهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلزم نگون
تصویر قلزم نگون
سرزنش، بانگ کردن، اوباردن اوباریدن، فرومایگی دریای نگون، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلزم پنجشاخ
تصویر قلزم پنجشاخ
دریا پنج شاخابه، دست بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلزم نگون
تصویر قلزم نگون
در اصل نام دریای سرخ است، کنایه از آسمان، خرگاه سبز، طاق ازرق، چرخ مینا، چتر مینا، چرخ چنبری، رواق زبرجد، دریای اخضر، چرخ مقوّس، طاس آبگون، تشت غربالی، چرخ خضرا، طاق طارم، چرخ مقوّس، چرخ گردان، چرخ خضرا، خرگاه گردان، چرخ کبود، طاق فیروزه، طاق کحلی، طاق خضرا، طارم فیروزه، گنبد طارونی، سقف لاجورد، چرخ مینا، چرخ کبود، رواق کبود، طاس نگون، قبّه خضرا، چرخ اخضر، چرخ آبنوس، طاق نیلوفری، رواق چرخ، طاق لاجوردی، چادر لاجوردی، گنبد کبود، چرخ دولابی، چرخ آبنوس، چرخ دوّار، چتر کحلی، کلّۀ خضرا، طاق مقرنس، طارم اطلس، سقف مینا، چرخ بلند، چرخ چنبری، پردۀ نیلگون، چرخ روان، چتر آبگون، طاس افلاک، چرخ دولابی، چرخ نیلوفری، گنبد لاجوردی، طاق مینا، رواق فلک، چرخ روان، طارم نیلگون، چرخ اخضر، چرخ دوّار، چرخ نیلوفری، کلّۀ نیلوفری، خرگاه مینا، چرخ گردان، رواق نیلگون، چرخ بلند، طارم اخضر
فرهنگ فارسی عمید