جدول جو
جدول جو

معنی قلحاس - جستجوی لغت در جدول جو

قلحاس
(قِ)
مرد زشت روی قبیح شکل. (منتهی الارب). السمج القبیح من الرجال. (اقرب الموارد از لیث)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
گیاه نخستین رویانیدن زمین. یا چریدن ستور گیاه زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) : الحاس ارض، یعنی رویانیدن آن نخستین گیاه را، و گفته اند: چریدن ستور گیاه آن را، عبارت ’اساس’ اینست: الحست الارض، انبتت ماتلحسه الدواب. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لَ)
کوهی است نزدیک زبید، و در آن قلعه ای است که آن را شرف قلحاح گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مؤنث اقلح. زن زرددندان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بیخ گیاهی است که آن را پزند و خورند، محرک باه و بغایت مسمن بدن و جهت سرفه و خشونت سینه و سحج امعاء و لاغری گرده و اسهال نافع و مداومت او مولد سودا و مسدد. (منتهی الارب) (آنندراج). ریشه نباتی است که پختۀ آن را خورند و هرگاه خوب پخته نشده باشد گزنده است. یکی آن قلقاسه است. (اقرب الموارد). نباتی است که نزدیک آبها میروید و در مصر کثیرالوجود است. برگش مایل بتدویر و عریض و بقدر برگ بادام از یک بیخ چندین شاخ میروید به سطبری انگشتی و به هرشاخی یک برگ میباشد و بیخش سطبرتر از زردک و کوتاه و مایل به سرخی و اندرون او سفید و با اندک قبض و تندی و لذیذ، در اول گرم و در دوم تر و به غایت مسمن بدن و صالح الغذاء و محرک باه و جهت سرفه و خشونت سینه و حنجره و سحج امعاء و لاغری گرده و اسهال نافع و نفاخ و مداومت اومولد سوداء و مسدد و مصلحش عسل و سکنجبین و ادویۀ خوشبو و تخم او در افعال قریب به تخم کرنب و قدر شربت از تخم او دو درهم است و قسمی از قلقاس صلب و مستدیر میباشد و هر چند طبخ دهند پخته نمیشود و ضماد او جهت نضج اورام و ذرور سوختۀ او جهت قروع و قلاع و تقویت موی مؤثر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تیره قلقاس مشتمل بر چند نوع گیاه که برای زینت کاشته میشوند. یکی از آنها گل شیپوری است. جنس دیگر آن قلقاس است که ریشه آن شیرۀ سمی دارد و سابقاً خشک کرده آن راکه سمیتش کمتر است در رماتیسم به کار میبردند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 298) (کار آموزی داروسازی ص 179)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مرد زشت بدخوی. (منتهی الارب). قبیح سمج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لا)
بحر قلاس، دریای کف افکن. (ربنجنی). دریای بسیارآب کفک انداز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، قلنسوه فروش. (ناظم الاطباء). آنکه قلنسوه دوزد
لغت نامه دهخدا
(قَ سِنْ)
جمع واژۀ قلنسوه. (منتهی الارب). رجوع به قلنسوه شود
لغت نامه دهخدا
(لَحْ حا)
کاسه لیس. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته زنبک زرد گونه ای زنبق که آن را زنبق زرد نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقاس
تصویر قلقاس
یونانی تازی گشته پیلگوش از گیاهان گوش فیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلحاء
تصویر قلحاء
مونث اقلح دندان زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاس
تصویر قلاس
دستادوز، دریای پرکف (دستا قلنسووه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاس
تصویر لحاس
لیسنده
فرهنگ لغت هوشیار