جدول جو
جدول جو

معنی قلتین - جستجوی لغت در جدول جو

قلتین
دهی است از یمامه که در ایام قتل مسیلمۀ کذاب در صلح خالد بن ولید درنیامد. این ده مشتمل بر دو نخلستان است از بنی یشکر، و اعشی درباره آن اشعاری دارد. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قلتین
دوخم که برابر با یک هزار و دو سد (رطل عراقی) درآن آب بگنجد این اندازه ظب بارواداشت (شافعی) پلیدنمی گردد تثنیه قله دو تیغ (کوه)
فرهنگ لغت هوشیار
قلتین
حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلتین
تصویر آلتین
(دخترانه)
آلتنای، زر، طلای ناب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلتشن
تصویر قلتشن
گردن کلفت و زورگو
فرهنگ فارسی عمید
(فُ عُلْ مُ لَ تَ)
قسمتهای بالای مقلتین. (اقرب الموارد). و مقله کرۀ چشم است که شامل سیاهی و سفیدی آن است. رجوع به مقله و مقلتین شود
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ تَ)
تثنیۀ قاقله. الایچی سرخ. والایچی سفید. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به قاقله شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تُلْ قَ تَ)
موضعی است از دیار نمیر آنسوی ثهلان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لُ تَ)
در تداول عوام ممسوخ کلمه رطیل و رطیلاء عرب است
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قتیم. ابریشم جوش دادۀ سپید، زن، زن خوب صورت نیکو، مرد، مرد خوار و ذلیل، مرد کم طعام، مرد بی طعام، نیزه و سنان باریک و کهنه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مادۀ بالا شود
لغت نامه دهخدا
(مِلْ لَ تَ)
در مآخذ اروپائی، شهرت طورغود علی پاشا دریازن ترک. از 1553 میلادی بین دریازنانی که در دریای اژه به کشتی های ونیزی دستبرد می زدند، شهرت یافت. جنووائی ها در 1540 دستگیرش کردند، ولی خیرالدین بارباروسا او را بازخرید و دراگوت چندی در خدمت او بود، سپس مهدیه را و پس از تصرف آن (1550 میلادی) بدست اسپانیاییها جربه را مرکز فعالیت خود قرار داد. در 1551 میلادی که آدوریا، جربه را محاصره نمود، دراگوت بحیله فرار کرد، سپس بخدمت دربار عثمانی پیوست و در فتح طرابلس (1551م.) شرکت داشت و در 1556 بحکومت آن رسید و در 60- 1551 متناوباً به سواحل و جزایر ایتالیا و آفریقای شمالی دستبرد میزد و در 1560 در جربه، ناوگان ایتالیارا مغلوب نمود. سرانجام در محاصرۀ مالت با گلولۀ توپ کشته شد (1565 میلادی). (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ تَ)
تثنیۀ علت. در مثنوی بمعنی نکال الاّخره و الاولی است. (غیاث از لطائف) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
خرمابنی که گرد گرد آن گوی کنده باشند تا آب در وی ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
تثنیۀ قلب در حالت نصبی و جری.
- ذوالقلبین، لقب جمیل بن معمر است، و درباره وی این آیه نازل شد: ماجعل اﷲ لرجل من قلبین فی جوفه. (قرآن 4/33). رجوع به ذوالقلبین شود
لغت نامه دهخدا
(قَ تُ هَِ بِ)
دهی است به دمشق. و گاهی باء آن را کسره دهند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قالجون. قلچین. قلشین. جوراب بلند ابریشمی. ج، قلاجین، قلاشین. (دزی ج 2 ص 392)
لغت نامه دهخدا
(قَ چِ)
خانه برق، دهی است از دهستان بناجوی بخش بناب شهرستان مراغه، واقع در 6هزارگزی جنوب بناب، با 339 تن سکنه. آب آن از رود خانه تیکان چای و چاه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
لوله ونای، حوض وآبگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 7 هزارگزی خاور روانسر و 2 هزارگزی جنوب گرگیدر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری و سکنۀ آن 275 تن است. آب آن از خورن روانسر ومحصول آن غلات، دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و تابستان ممکن است از روانسر اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ تَ)
تثنیۀ قبله. دو قبله. مکۀ معظمه و بیت المقدس. (آنندراج) ، مسجدالحرام و مسجد اقصی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کلبتین: سلاح و کارد و کمند و سوهان و قلبتین وا نبرو آنچه شبروان را بکار باید
فرهنگ لغت هوشیار
زاخورش زن کم خور، مرد کم خور، ابریشم جوش دیده پیله جوش دیده، خوبروی، خوار: مرد، نیزه کهنه، کنه از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلتشن
تصویر قلتشن
ترکی ک گردن کلفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبلتین
تصویر قبلتین
دو قبله، مکه معظمه و بیت المقدس
فرهنگ لغت هوشیار
زیر دو غلک پایین دو قله (سبوی بزرگ)، در حدیث است: اذا بلغ الما قدر قلتین لم یحمل خبثا (هنگامی که آب باندازه دو کوزه رسد ناپاکی نپذیرد) و کر را بمذهب شافعی (قلتین) ازین جهت گویند: (نیست دون القلتین و حوض خرد کی تواند قطره ایش از کار برد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
زبر دو کوزه دو کوزه در کیش شافعی برابر است با (کر) این واژه رو در روی زیر دو کوزه (دون القلتین) است مقابل دوت القلتین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاقلتین
تصویر قاقلتین
جمع قاقله، دوالا چی سرخ و سفید
فرهنگ لغت هوشیار
در مثنوی به معنی نکال الاخره و الاولی است شکنجه های افدم و فراتم واژه علتین در چمراس (آیه) 25 سیمناد (سوره) (نازعات) آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلتشن
تصویر قلتشن
((قُ تَ شَ))
آدم نخراشیده و زمخت و زورگو
فرهنگ فارسی معین