جدول جو
جدول جو

معنی قلت - جستجوی لغت در جدول جو

قلت
کم شدن، کم بودن، کمی
تصویری از قلت
تصویر قلت
فرهنگ فارسی عمید
قلت
(قَ)
نبات الجاروس. (فرهنگ فرانسۀ سعید نفیسی). نوع گیاهی است از دستۀ گل گاوزبان. گیاهی است که میوه اش از چهار برگۀ سخت تشکیل میشود و سی قسم از آن دیده شده و در اغلب نواحی معتدل میروید. نوعی از آن به ارتفاع 50 سانتی متر میرسد و دارای برگهایی است شبیه به پر و گلهایی سفیدرنگ و پرهایی گرد و درخشنده و خاکستری که به آن گیاه مروارید گویند. (از لاروس قرن بیستم). رجوع به حب القلت شود
لغت نامه دهخدا
قلت
(رَ)
قلّه. نقصان. کم بودن. مقابل کثرت. رجوع به قلّه شود
لغت نامه دهخدا
قلت
(قَ لِ)
مرد کم گوشت. (منتهی الارب) : رجل قلت، ای قلیل اللحم. (اقرب الموارد). رجوع به قلت شود
لغت نامه دهخدا
قلت
(قَ)
قلتبان است که دیوث و قواده و بی حمیت باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قلت
کمی، نقصان، کم بودن
تصویری از قلت
تصویر قلت
فرهنگ لغت هوشیار
قلت
((قِ لَّ))
کمی، اندکی، ندرت، نادری
تصویری از قلت
تصویر قلت
فرهنگ فارسی معین
قلت
اندک، کم، کمی، معدود، نقصان
متضاد: کثرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقلت
تصویر ثقلت
سنگینی، گرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلتشن
تصویر قلتشن
گردن کلفت و زورگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلتاق
تصویر قلتاق
آن قسمت از زین اسب که از چوب ساخته می شود، چوب بندی زین اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
غلتبان، غلتک، دیوث، زن به مزد
فرهنگ فارسی عمید
(بِ قِلْ لَ)
مأخوذ از تازی، بمقدار کم و اندک و بندرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
چوب بندی زین. (فرهنگ نظام). آن جزء از زین اسب که از چوب سازند و بر آن نشینند. (ناظم الاطباء). پوستی باشد که بر میان حنای زین بکشند. و حنای زین را هم گویند. (سنگلاخ: قالتاق) :
ای همچو تو مبهم پدر بینی تو
قلتاق پسر برادر دینی تو
صد فیل به زیر بار یک فرد کشند
دفتربندان کشور بینی تو.
حکیم شفائی (از آنندراج).
رجوع به قالتاق و غلتاق و غلطاق شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قلتبان است، و مردم بی دیانت را نیز گویند. (آنندراج). رجوع به قلتبان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ)
دهی است خرم معروف به سواتی قلته، واقع در صعید مصر در مشرق نیل پائین اخمیم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی است از یمامه که در ایام قتل مسیلمۀ کذاب در صلح خالد بن ولید درنیامد. این ده مشتمل بر دو نخلستان است از بنی یشکر، و اعشی درباره آن اشعاری دارد. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثِ لَ)
گرانی. سنگینی
لغت نامه دهخدا
موضعی است، و حفصی گوید در رأس العارض است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ تَ)
ده کوچکی است از دهستان حمزه لو از بخش خمین شهرستان محلات. سکنۀ آن 42 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ لِ تَ)
شاه قلته، گوسفند که شیر او شیرین نباشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ / تِ)
به معنی دوم قلتبان است که دیوث و قواده باشد. (برهان). قلته = قرته = قلتبان. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به قلتبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
نادرست نویسی غلتبان کلتبان جافکش کاکش، غرچه
فرهنگ لغت هوشیار
مغاک آبگیر، فرورفتگی درسنگ درتن آدمی نادرست نویسی غلته غلتبان دیوث قواد قرمساق: شلغم و باقلی است گفته تو نمک ای قلتبان، ترا باید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلتاق
تصویر قلتاق
ترکی چوب زین بخشی از زین اسب که از چوب سازند چوب زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلتهخوار
تصویر قلتهخوار
غلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غلتبوس غرچه دیوث قواد قرمساق: شلغم و باقلی است گفته تو نمک ای قلتبان، ترا باید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلتشن
تصویر قلتشن
ترکی ک گردن کلفت
فرهنگ لغت هوشیار
دوخم که برابر با یک هزار و دو سد (رطل عراقی) درآن آب بگنجد این اندازه ظب بارواداشت (شافعی) پلیدنمی گردد تثنیه قله دو تیغ (کوه)
فرهنگ لغت هوشیار
رخت، کالا، پینکی پیش درآمد خواب، سنگینی خوراک، سنگینی گرانی سنگینی. گرانی، گرانی طعام، پینکی نعاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقلت
تصویر ثقلت
((ثَ قَ لَ))
گرانی، گرانی طعام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلتبانی
تصویر قلتبانی
دیوثی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
((قَ))
دیوث، بی غیرت، قواد، قرت، کلتبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلتاق
تصویر قلتاق
((قَ))
بخشی از زین اسب که از چوب سازند، چوب زین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلتشن
تصویر قلتشن
((قُ تَ شَ))
آدم نخراشیده و زمخت و زورگو
فرهنگ فارسی معین