تثنیۀ قلب در حالت نصبی و جری. - ذوالقلبین، لقب جمیل بن معمر است، و درباره وی این آیه نازل شد: ماجعل اﷲ لرجل من قلبین فی جوفه. (قرآن 4/33). رجوع به ذوالقلبین شود
تثنیۀ قلب در حالت نصبی و جری. - ذوالقلبین، لقب جمیل بن معمر است، و درباره وی این آیه نازل شد: ماجعل اﷲ لرجل من قلبین فی جوفه. (قرآن 4/33). رجوع به ذوالقلبین شود
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع در 18هزارگزی خاور چکنه بالا. هوای آن معتدل و دارای 166 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع در 18هزارگزی خاور چکنه بالا. هوای آن معتدل و دارای 166 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از یمامه که در ایام قتل مسیلمۀ کذاب در صلح خالد بن ولید درنیامد. این ده مشتمل بر دو نخلستان است از بنی یشکر، و اعشی درباره آن اشعاری دارد. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
دهی است از یمامه که در ایام قتل مسیلمۀ کذاب در صلح خالد بن ولید درنیامد. این ده مشتمل بر دو نخلستان است از بنی یشکر، و اعشی درباره آن اشعاری دارد. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 7 هزارگزی خاور روانسر و 2 هزارگزی جنوب گرگیدر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری و سکنۀ آن 275 تن است. آب آن از خورن روانسر ومحصول آن غلات، دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و تابستان ممکن است از روانسر اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 7 هزارگزی خاور روانسر و 2 هزارگزی جنوب گرگیدر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری و سکنۀ آن 275 تن است. آب آن از خورن روانسر ومحصول آن غلات، دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و تابستان ممکن است از روانسر اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لقب جیمل بن معمر بن حبیب بن عبدالله فهری، مکنی به ابی معمر. فیه نزلت: ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه (قرآن 33 / 4). وی معاصر رسول اکرم و از مشرکین قریش است. او حافظۀ قوی داشت و چیزها نیکو بیاد گرفتی و از این رو قریش گفتندی او را دودل است که این همه چیز بیاد تواند داشت. و او خود هم چنین میگفت که مرا دو دل باشد، و هر ماه یکی از آن دو را بکار برم و در دلاوری و شجاعت و عقل از محمد (صلوات الله علیه و سلم) برتر باشم. و ببعض روایات آیۀ: ماجعل الله لرجل من قلبین فی جوفه. در حق او نازل گردید. تا بروز غزوۀ بدر آنگاه که مشرکین هزیمت شدند او نیز با دهشت و اضطرابی تمام یک تای نعلین بر پای و تائی بدست میگریخت و ابوجهل در این وقت بدو رسید وپرسید چه روی داده است گفت قوم بگریختند. گفت چرا این نعل بر پای و دیگری در دست داری گفت گمان میبردم که هر دو بپای کرده ام. و از آنروز باز مردم بدانستندکه گمان قریش و دعوی خود او بر باطل است. ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ: و ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه، گوید: مفسران گفتندآیت در مردی آمد نام او جمیل بن معمرّبن حبیب بن عبدالله الفهری و او مردی بود عاقل و ذورای و حافظ، مردم گفتند همانا ابن حفظ که این مرد راست به یک دل نباشد. شاید بودن که به دو دل باشد و او نیز باور کرد، گفت مرا دو دل است و این سخن هر وقت میگفت، خدای تعالی این آیت فرستاد. راوی خبر گوید که روز بدر، ابن جمیل را دیدم که بهزیمت می رفت یک تای نعل در پای و یک تای در دست و می گریخت. او را گفتم یا ابامعمر این نعل چرا بدست گرفته ای در پای نمی کنی گفت: ’من ندانستم که نعل در دست دارم یا در پای’ گفتم چون تو مردی باید که دعوی کند که مرا دو دل است که چندانی ضبط ندارد دروقت خوف که نداند نعل در دست دارد یا در پای ! بعضی دگر گفتند کافران را چون از علم و حفظ رسول عجب آمد گفتند همانا محمد علیه السلام دو دل دارد، خدای تعالی این آیت فرستاد برای ایشان. زهری و مقاتل گفتند: این مثلی است که خدای تعالی زد برای مظاهران که از اهل خود ظهار کردندی و گفتندی: انت علی کظهر امی. و برای متبنیان که ایشان پسر دیگری را بفرزندی گرفتندی، گفت چنانکه محال است که مردی را دو دل باشد محال است که یک زن هم زن او باشد هم مادرش، یا یک شخص هم پسراو باشد و هم پسر دیگری. آنگه این را بر ایشان محقق کرد، گفت: و ما جعل ازواجکم اللائی تظاهرون منهن ّ امّهاتکم (قرآن 33 / 4) ، و نکرد آن زنان را که شما از ایشان ظهار می کنید مادران شما. ابوجعفر و ابوعمرو و ورش لای خواندند بی همزه و بیمد و یعقوب و نافع مهموزممدود خواندند بی یا و اهل کوفه و شام بهمزه و مدّ و یا خواندند و انشدوا علی قرائه نافع قول الشاعر: من اللاّء لم یحججن یبغین حسبه ولکن لیقتلن البری ّ المغفّلا. و راویان ابن کثیر از او خلاف کردند قوله تظاهرون، اهل شام تظاهرون بفتح تا خواندند و تشدید ظا والاصل تتظاهرون بحذف تا بی ادغام و در اول به ادغام و عاصم یظاهرون خواند بضم یا و تخفیف ظاء من المظاهره و آیت در اوس بن الصّامت آمد و زنش خوله بنت تغلب و قصّۀ آن و حکم ظهار در سورۀ مجادله بیاید انشأالله تعالی. و ما جعل ادعیائکم ابنآئکم (قرآن 33 / 4) ،و نکرد پسر خواندگان شما را پسران شما. جمع دعی باشد فعیل بمعنی مفعول یعنی مدعوند بپسری شما. مفسران گفتند آیت در زید بن حارثه بن شراحیل الکلبی آمد من بنی عبدول، و او بندۀ رسول علیه السلام بود او را آزاد کرد و به پسریش برخواند پیش از وحی و در اسلام میان او و میان حمزه عبدالمطلب برادری داد و رسول علیه السلام زینب بنت جحش الاسدی بزنی کرد جهودان و منافقان طعنه زدند گفتند محمد ما را نهی کند از آنکه زن پسر را بزنی کنیم و او زن پسر را بزنی کرد. خدای تعالی این آیت فرستاد و باز نمود که پسر خوانده پسر نباشد بر حقیقت ذلکم قولکم بافواهکم، این قولی است که شما میگوئید بدهن والله یقول الحق، و خدای تعالی حق گوید و هو یهدی السبیل، او ره نماید خلقان را بره راست، ادعوهم لابائهم، ایشان را به پدران خود باز خوانید که ایشان را زاده باشند، هو اقسط عندالله ، آن بعدل نزدیک تر باشد بنزدیک خدای، فان لم تعلموا آبائهم، اگر پدران ایشان را ندانید، فاخوانکم فی الدین ای فهم اخوانکم، ایشان برادران شمااند در دین و موالیکم و آزاد کردگان شمااند و از اقسام مولی یکی معتق است و لیس علیکم جناح فیما اخطاتم به، و بر شما بزه نیست درآنچه خطا کنیدیعنی چون بظاهر حال کسی را به پدر باز خوانید و او بر حقیقت پسر او نباشد و شما ندانید بر شما در آن حرجی نباشد. قتاده گفت اگر فراموش کنید در حال فراموشی گوئید فلان بن فلان چنانکه زید بن رسول الله بر شما بزه نباشد ولکن ما تعمدت قلوبکم، ولکن بزه در آن باشد که دلهای شما به آن قصد کند. خبر مبتداء در آیت محذوف است، لدلاله الکلام علیه و تقدیر آنکه، ولکن ما تعمدت قلوبکم فعلیکم فیه الجناح. و کان الله غفوراً رحیما، و خدای تعالی غفور و رحیم آمرزنده و بخشانیده است. در خبر است که رسول علیه السلام گفت من ادعی الی غیر ابیه و الی غیر ولی نعمته فعلیه لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین. گفت هر که کسی را باز خواند نه بپدر و نه ولی نعمت او لعنت خدای تعالی و فرشتگان و مردمان بر او باد. راوی گوید که ابوحذیفه بن عتبه بن عبدالشمس از جملۀ بدریان بود و او سالم را به پسری بپذیرفت و دختر برادرش را هند بنت الولید بن عقبه را به او داد و او مولی زنی انصاری بوداو را به پسری بر خواند چنانکه رسول علیه السلام زید بن حارثه را و در جاهلیت عادت بودی که چون کسی پسر خوانده گرفتی او را پسر او خواندندی چون بمردی میراثش به او دادندی تا خدای تعالی این آیت فرستاد: ادعوهم لابائهم (قرآن 33 / 5)
لقب جیمل بن معمر بن حبیب بن عبدالله فهری، مکنی به ابی معمر. فیه نزلت: ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه (قرآن 33 / 4). وی معاصر رسول اکرم و از مشرکین قریش است. او حافظۀ قوی داشت و چیزها نیکو بیاد گرفتی و از این رو قریش گفتندی او را دودل است که این همه چیز بیاد تواند داشت. و او خود هم چنین میگفت که مرا دو دل باشد، و هر ماه یکی از آن دو را بکار برم و در دلاوری و شجاعت و عقل از محمد (صلوات الله علیه و سلم) برتر باشم. و ببعض روایات آیۀ: ماجعل الله لرجل من قلبین فی جوفه. در حق او نازل گردید. تا بروز غزوۀ بدر آنگاه که مشرکین هزیمت شدند او نیز با دهشت و اضطرابی تمام یک تای نعلین بر پای و تائی بدست میگریخت و ابوجهل در این وقت بدو رسید وپرسید چه روی داده است گفت قوم بگریختند. گفت چرا این نعل بر پای و دیگری در دست داری گفت گمان میبردم که هر دو بپای کرده ام. و از آنروز باز مردم بدانستندکه گمان قریش و دعوی خود او بر باطل است. ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ: و ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه، گوید: مفسران گفتندآیت در مردی آمد نام او جمیل بن معمرّبن حبیب بن عبدالله الفهری و او مردی بود عاقل و ذورای و حافظ، مردم گفتند همانا ابن حفظ که این مرد راست به یک دل نباشد. شاید بودن که به دو دل باشد و او نیز باور کرد، گفت مرا دو دل است و این سخن هر وقت میگفت، خدای تعالی این آیت فرستاد. راوی خبر گوید که روز بدر، ابن جمیل را دیدم که بهزیمت می رفت یک تای نعل در پای و یک تای در دست و می گریخت. او را گفتم یا ابامعمر این نعل چرا بدست گرفته ای در پای نمی کنی گفت: ’من ندانستم که نعل در دست دارم یا در پای’ گفتم چون تو مردی باید که دعوی کند که مرا دو دل است که چندانی ضبط ندارد دروقت خوف که نداند نعل در دست دارد یا در پای ! بعضی دگر گفتند کافران را چون از علم و حفظ رسول عجب آمد گفتند همانا محمد علیه السلام دو دل دارد، خدای تعالی این آیت فرستاد برای ایشان. زهری و مقاتل گفتند: این مثلی است که خدای تعالی زد برای مظاهران که از اهل خود ظهار کردندی و گفتندی: انت علی کظهر امی. و برای مُتَبنیان که ایشان پسر دیگری را بفرزندی گرفتندی، گفت چنانکه محال است که مردی را دو دل باشد محال است که یک زن هم زن او باشد هم مادرش، یا یک شخص هم پسراو باشد و هم پسر دیگری. آنگه این را بر ایشان محقق کرد، گفت: و ما جعل ازواجکم اللائی تظاهرون منهن ّ امّهاتکم (قرآن 33 / 4) ، و نکرد آن زنان را که شما از ایشان ظهار می کنید مادران شما. ابوجعفر و ابوعمرو و ورش لای خواندند بی همزه و بیمد و یعقوب و نافع مهموزممدود خواندند بی یا و اهل کوفه و شام بهمزه و مدّ و یا خواندند و انشدوا علی قرائه نافع قول الشاعر: من اللاّء لم یحججن یبغین حسبه ولکن لیقتلن البری ّ المغفّلا. و راویان ابن کثیر از او خلاف کردند قوله تظاهرون، اهل شام تظاهرون بفتح تا خواندند و تشدید ظا والاصل تتظاهرون بحذف تا بی ادغام و در اول به ادغام و عاصم یظاهرون خواند بضم یا و تخفیف ظاء من المظاهره و آیت در اوس بن الصّامت آمد و زنش خوله بنت تغلب و قصّۀ آن و حکم ظهار در سورۀ مجادله بیاید انشأالله تعالی. و ما جعل ادعیائکم ابنآئکم (قرآن 33 / 4) ،و نکرد پسر خواندگان شما را پسران شما. جمع دعی باشد فعیل بمعنی مفعول یعنی مدعوند بپسری شما. مفسران گفتند آیت در زید بن حارثه بن شراحیل الکلبی آمد من بنی عبدول، و او بندۀ رسول علیه السلام بود او را آزاد کرد و به پسریش برخواند پیش از وحی و در اسلام میان او و میان حمزه عبدالمطلب برادری داد و رسول علیه السلام زینب بنت جحش الاسدی بزنی کرد جهودان و منافقان طعنه زدند گفتند محمد ما را نهی کند از آنکه زن پسر را بزنی کنیم و او زن پسر را بزنی کرد. خدای تعالی این آیت فرستاد و باز نمود که پسر خوانده پسر نباشد بر حقیقت ذلکم قولکم بافواهکم، این قولی است که شما میگوئید بدهن والله یقول الحق، و خدای تعالی حق گوید و هو یهدی السبیل، او ره نماید خلقان را بره راست، ادعوهم لابائهم، ایشان را به پدران خود باز خوانید که ایشان را زاده باشند، هو اقسط عندالله ، آن بعدل نزدیک تر باشد بنزدیک خدای، فان لم تعلموا آبائهم، اگر پدران ایشان را ندانید، فاخوانکم فی الدین ای فهم اخوانکم، ایشان برادران شمااند در دین و موالیکم و آزاد کردگان شمااند و از اقسام مولی یکی معتق است و لیس علیکم جناح فیما اخطاتم به، و بر شما بزه نیست درآنچه خطا کنیدیعنی چون بظاهر حال کسی را به پدر باز خوانید و او بر حقیقت پسر او نباشد و شما ندانید بر شما در آن حرجی نباشد. قتاده گفت اگر فراموش کنید در حال فراموشی گوئید فلان بن فلان چنانکه زید بن رسول الله بر شما بزه نباشد ولکن ما تعمدت قلوبکم، ولکن بزه در آن باشد که دلهای شما به آن قصد کند. خبر مبتداء در آیت محذوف است، لدلاله الکلام علیه و تقدیر آنکه، ولکن ما تعمدت قلوبکم فعلیکم فیه الجناح. و کان الله غفوراً رحیما، و خدای تعالی غفور و رحیم آمرزنده و بخشانیده است. در خبر است که رسول علیه السلام گفت من ادعی الی غیر ابیه و الی غیر ولی نعمته فعلیه لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین. گفت هر که کسی را باز خواند نه بپدر و نه ولی نعمت او لعنت خدای تعالی و فرشتگان و مردمان بر او باد. راوی گوید که ابوحذیفه بن عتبه بن عبدالشمس از جملۀ بدریان بود و او سالم را به پسری بپذیرفت و دختر برادرش را هند بنت الولید بن عقبه را به او داد و او مولی زنی انصاری بوداو را به پسری بر خواند چنانکه رسول علیه السلام زید بن حارثه را و در جاهلیت عادت بودی که چون کسی پسر خوانده گرفتی او را پسر او خواندندی چون بمردی میراثش به او دادندی تا خدای تعالی این آیت فرستاد: ادعوهم لابائهم (قرآن 33 / 5)