جدول جو
جدول جو

معنی قفنددون - جستجوی لغت در جدول جو

قفنددون
(قَ فَدَ دو)
جمع واژۀ قفندد، به معنی مرد بزرگ الواح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قفندد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنددان
تصویر قنددان
ظرف قند
فرهنگ فارسی عمید
(قَ لَ سُ وَ)
ده کوچکی است از دهستان اربعه پائین (سفلا) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 88هزارگزی جنوب خاوری فیروزآباد و 2هزارگزی راه مالرو زافرو به هنگام. سکنۀ آن 36 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ دَ)
مرد بزرگ الواح (استخوان کتف). ج، قفاند، قفنددون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قندرون
تصویر قندرون
پارسی است غندران شیرابه گیاهی، شیرابه شنگ قندران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنددان
تصویر قنددان
قندان غندان پانیذ دان ظرفی که در آن قند ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنددان
تصویر قنددان
ظرفی که در آن قند ریزند
فرهنگ فارسی معین