جدول جو
جدول جو

معنی قفدیر - جستجوی لغت در جدول جو

قفدیر
لحم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدیر
تصویر قدیر
(پسرانه)
توانا، قادر، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
از نام ها و صفات باری تعالی، دارای قدرت، توانا
فرهنگ فارسی عمید
(تَءْ)
سست گردیدن، بازایستادن از گشنی، شکستن سنگ و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگ را بزرگ و کوچک شکستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جسمی معدنی است که با آن دو فلز لحیم کنند و اندایند. (اقرب الموارد). قزدیر. رصاص و قلعی. (ناظم الاطباء). این کلمه معرب است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ دَ)
مصغر قدر. دیگ کوچک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
توانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ان اﷲ علی کل شی ٔ قدیر. (قرآن کریم) ، پخته در دیگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نامی از نامهای خدای تعالی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
زشت پیکر ناخوش دیدار. (منتهی الارب). قبیح منظر. (اقرب الموارد). قفندر. (منتهی الارب). و رجوع به قفندر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
سرگین خشک. (منتهی الارب) .زبیل. (= سرگین) . (اقرب الموارد) (تاج العروس) (لسان العرب)، کیسه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، زنجبیل. (منتهی الارب) (فهرست مخزن الادویه)، طعام بی نانخورش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (لسان العرب)، خنور بزرگ. (منتهی الارب). الجله العظیمه البحرانیه التی یحمل فیها القباب و هو الکنعد المالح. (اقرب الموارد). ج، قفران. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام موضعی است، و ابن مقبل در شعر خود از آن یاد کند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفدیر
تصویر تفدیر
سست گردیدن فدیه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
دارای قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
از کاپور پارسی شکوفه خرما، گژف گیاهی (قفرالیهود) از گیاهان سبد، کندو، نان بی خورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفدر
تصویر قفدر
زشت پیکر ناخوش دیدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
((قَ))
توانا، یکی از نام های خداوند
فرهنگ فارسی معین