سنگ بزرگ در دشت نرم خاک افتاده، هر کلوخ یا سنگ برکنده که آن را به دست یا به فلاخن اندازند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پاره ای از گل تراشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گویند: رمی بقلاعه، ای بحجه تسکته. (اقرب الموارد)
سنگ بزرگ در دشت نرم خاک افتاده، هر کلوخ یا سنگ برکنده که آن را به دست یا به فلاخن اندازند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پاره ای از گل تراشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گویند: رمی بقلاعه، ای بحجه تسکته. (اقرب الموارد)
خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم: نسئل اﷲ القناعه و اعوذبه من القنوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قنعقناعه و قنعاً و قنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است: قنع قنوعاً. و این نادر است. (از اقرب الموارد). رجوع به قناعت شود
خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم: نسئل اﷲ القناعه و اعوذبه من القنوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قَنَعَقناعه و قَنعاً و قُنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است: قَنَعَ قُنوعاً. و این نادر است. (از اقرب الموارد). رجوع به قناعت شود
یا رفاعه بن عبدالمنذر بن رفاعه بن زنبربن زبیر بنی امیه انصاری اوسی. رجوع به ابولبابه بن عبدالمنذر... و عیون الاخبار ج 1 ص 141 و امتاع الاسماع ج 1 ص 37 و تاریخ گزیده چ کمبریج ص 225 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و الاصابه ج 1 قسم 1 شود یا رفاعه بن شداد. از امرای متفق با سلیمان صرد خزاعی در طلب خون سیدالشهداء (ع) بود. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 244). زرکلی مرگ او را به سال 66 ه. ق. نوشته است. رجوع به اعلام زرکلی چ جدید ج 3 شود از اجداد جاهلی است و فرزندان او بطنی از زید بن جرم، از جذام، از قحطانیه بود و مسکن ایشان در خوف مصر بود. (از اعلام زرکلی ج 3چ جدید). رجوع به فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود یا رفاعه بن عبدالوارث، از پیشوایان اصحاب دعوت باطنیه در دوران حکومت فاطمی بود. وی در حدود سال 410 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3) نام بیست و سه صحابی است. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به الاصابه و قاموس الاعلام و امتاع الاسماع و دیگر متون رجال شود یا رفاعه بن رافع بن مالک بن عجلان... انصاری. رجوع به رفاعه (ابن رافع خزرجی...) و امتاع الاسماع ج 1 ص 73 و 78 شود
یا رفاعه بن عبدالمنذر بن رفاعه بن زنبربن زبیر بنی امیه انصاری اوسی. رجوع به ابولبابه بن عبدالمنذر... و عیون الاخبار ج 1 ص 141 و امتاع الاسماع ج 1 ص 37 و تاریخ گزیده چ کمبریج ص 225 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و الاصابه ج 1 قسم 1 شود یا رفاعه بن شداد. از امرای متفق با سلیمان صرد خزاعی در طلب خون سیدالشهداء (ع) بود. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 244). زرکلی مرگ او را به سال 66 هَ. ق. نوشته است. رجوع به اعلام زرکلی چ جدید ج 3 شود از اجداد جاهلی است و فرزندان او بطنی از زید بن جَرم، از جذام، از قحطانیه بود و مسکن ایشان در خوف مصر بود. (از اعلام زرکلی ج 3چ جدید). رجوع به فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود یا رفاعه بن عبدالوارث، از پیشوایان اصحاب دعوت باطنیه در دوران حکومت فاطمی بود. وی در حدود سال 410 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3) نام بیست و سه صحابی است. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به الاصابه و قاموس الاعلام و امتاع الاسماع و دیگر متون رجال شود یا رفاعه بن رافع بن مالک بن عجلان... انصاری. رجوع به رفاعه (ابن رافع خزرجی...) و امتاع الاسماع ج 1 ص 73 و 78 شود
مردم بسیاری هستند که از قبایلی تشکیل میشوند، و از آن قبایل است کلب و بلی و جهینه و جز اینها، در قضاعه اختلاف است، گویند از معد است و گویند از یمن است. (لباب الانساب)
مردم بسیاری هستند که از قبایلی تشکیل میشوند، و از آن قبایل است کلب و بلی و جهینه و جز اینها، در قضاعه اختلاف است، گویند از معد است و گویند از یمن است. (لباب الانساب)
یا رفاعه. بلغده که زنان بر سرین بندند تا کلان و فربه نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بلغده در برهان دیده نشد و در آن کتاب ذیل آن معانی دیگری آورده شده ولی ذیل بلغنده (پشتواره) آرد که تا حدی مناسب است و شاید تحریف شده. بالش گونه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان و فربه نماید. (یادداشت مؤلف). بالشی است که زنان بر سرین بندند تا سرین بزرگ معلوم شود و بیشتر زنان بغداد گذارند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، رشته ای که بندی به آن زنجیر و قید خود را بسوی خود کشد. (آنندراج) (منتهی الارب). رشته ای که شخص در بند و زنجیر شده، با آن زنجیر و بند خود را بسوی خویش کشد. (از یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). رجوع به عظامه شود
یا رِفاعَه. بلغده که زنان بر سرین بندند تا کلان و فربه نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بلغده در برهان دیده نشد و در آن کتاب ذیل آن معانی دیگری آورده شده ولی ذیل بلغنده (پشتواره) آرد که تا حدی مناسب است و شاید تحریف شده. بالش گونه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان و فربه نماید. (یادداشت مؤلف). بالشی است که زنان بر سرین بندند تا سرین بزرگ معلوم شود و بیشتر زنان بغداد گذارند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، رشته ای که بندی به آن زنجیر و قید خود را بسوی خود کشد. (آنندراج) (منتهی الارب). رشته ای که شخص در بند و زنجیر شده، با آن زنجیر و بند خود را بسوی خویش کشد. (از یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). رجوع به عظامه شود
رفاعه. بلندآواز شدن. یقال: رفع رفاعه، ای صار رفیع الصوت، و فی صوته رفاعه، ای شده و جهاره. (منتهی الارب). بلندآواز شدن. (دهار) (از اقرب الموارد) رفاعه. رفاعه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رفاعه شود
رُفاعَه. بلندآواز شدن. یقال: رَفُعَ رفاعهَ، ای صار رفیع الصوت، و فی صوته رفاعه، ای شده و جهاره. (منتهی الارب). بلندآواز شدن. (دهار) (از اقرب الموارد) رَفاعَه. رِفَاعه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رَفاعَه شود
خواهش گری. قوله تعالی: و لاتنفعها شفاعه (قرآن 123/2) ، ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته. (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره او انجام شده است. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). پرسش و خواهش فعل خیر و ترک ضرر از غیر برای خاطر آن بر سبیل تضرع و زاری. شفاعت بر پنج گونه است: اول، شفاعتی که ویژۀ پیغمبر اسلام است و آن آسوده داشتن امت مرحومه است از بیم روز قیامت و طول مدت وقوف امت در موقف و آن شفاعت عامه باشد. دوم، شفاعت آن حضرت در داخل کردن جمعی از امت است در بهشت بدون حساب. سوم، شفاعت درباره قومی که مستحق عذابند. چهارم، شفاعت درباره گناهکارانی که در دوزخ جای گرفته اند. پنجم، طلب افزونی وقت کسانی که در بهشت جای دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بین علمای اسلام در مسئلۀ شفاعت و بیان حقیقت و ثبوت آن در کلام اسلام سخن بسیار و منشاء اختلاف آراء ظاهر بعضی آیات قرآن است یعنی ظاهر بعضی آیات در بادی نظر دلالت بر عدم ثبوت شفاعت دارد، مانند این آیه: و اتقوا یوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعه و لایؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون. (48/2) ، بترسی از روزی که کفایت نکند کس از کس شیئی و نپذیرد از او شفاعتی و هانگیرند از او فدیه و نه از ایشان را یاری کنند (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 161) و نظائر آن. و گاهی ظاهر معنی دلالت بر ثبوت شفاعت دارد چنانکه در این آیات: ’یومئذ لاتنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً’ (قرآن 109/20) ، این روز سود ندهد شفاعت مگر آنرا که اذن دهد مر آنرا خدا و پسندد او را گفتار را. (تفسیر ابوالفتوح ج 7ص 42). و آیه: ’من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه’ (قرآن 255/2) ، کیست آن کس که شفاعت کند نزدیک او مگر بفرمان او. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 155). و آیه: ’و لاتنفعالشفاعه عنده الا لمن اذن له حتی اذا فزّع عن قلوبهم’ (قرآن 23/34) ، و سود ندهد شفاعت کسی نزد او مگر آنکه رخصت داده او را تا آنکه رفع فزع کند از دلهایشان. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 215). چنانکه ملاحظه میشود ظاهر ترجمه آیۀ اول نفی شفاعت است بطور مطلق و در سه آیۀ اخیر نفی شفاعت بدون رخصت پروردگار است. و به اصطلاح میان مفاد آیات مذکور تعارض عام و خاص یا مطلق و مقید است و در جای خود مقرر است که در چنین موارد طریق جمع میان ادله آن است که عام حمل بر موارد گردد که مصداق خاص نباشد یعنی خاص مخصص حکم عام گردد. خلاصه آنکه گفته شود شفاعت بدون اذن خداوند در شرع اسلام ثابت نیست ولی شفاعت با اذن پروردگار ثابت است. قطع نظر از تفسیری که بر ملاک قواعد اصول فقه گفته شدباید دانست که به موجب اخبار صحیح شفاعت با اذن پروردگار در اسلام ثابت است و علاوه بر این در بیشتر تفاسیر قرآن به هنگام تفسیر آیات یادشده و نظائر آنها این نکته قید گردیده است که مقصود از شفاعتی که در قرآن نفی شده، آن شفاعتی است که بت پرستان در حق بتهای معبود خویش قائل بودند و می گفتند: ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’. ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ ’و لاتنفع الشفاعه عنده’ آرد: آنگه حق تعالی در این آیه قطع طمع آنان کرد که گفتند ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’، اینان شفیعان مایند به نزدیک خدای تعالی. گفت خدای تعالی، شفاعت سود ندارد از مشرکان به نزدیک خدای تعالی (الا لمن اذن له) ، الا آن کسی را که دستوری دهند در شفاعت کردن، پس مشفع آن باشد که بدستوری او شفاعت کند’. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 321). بنابراین شفاعتی که در اسلام نفی گردیده، آن شفاعت است که بت پرستان معتقد بودند. بت پرستان را اعتقاد بر این بود که آنان را نرسد که خدای تعالی را که آفرینندۀ جهان است عبادت کنند، و تنها بر آن لازمست، بتان را که مثال خدا هستند عبادت کنند و بتها عبادت آنان را بخدا برسانند و قبولی آنرا شفاعت کنند. این معنی فاسد و خلاف حکم عقل است، زیرا از دو حال بیرون نیست، یا آنکه خداوند خالق جهان عبادت آنان را میداند، و بنابراین واسطه در رساندن عبادت معنی ندارد، یا آنکه خداوند عالم به عبادت آنان نیست و بتها او را عالم میکنند که این مستلزم جهل خداوند و کسب علم از طریق جمادات است و این خلاف مقتضای عقل است و شرع. و هم در تمام مورد نفی شفاعت ناظر به این عقیده است. و اما شفاعت به معنایی که در اسلام ثابت است با عقل منافات ندارد زیرا شفاعت ثابت در اسلام بدین معنی است که: شفیع با اذن پروردگار از درگاه وی طلب خیر در حق کسی یا طلب دفع ضرر را از کسی بکند. و این نه مستلزم عبادت کردن چیزی است غیر از خداوند عالم و نه مستلزم جهل ذات باریتعالی. بنابر آنچه ذکر شد شفاعت هم به موجب آیات و اخبار در شرع ثابت است و هم به حکم عقل ثبوت مستلزم امری باطل نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه شفاعه و تفسیر ابوالفتوح ج 1 صص 161- 162 شود، ازدیاد و فزونی، قوله تعالی: من یشفع شفاعه حسنه (قرآن 85/4) ، ای من یزد عملاً الی عمل. (از ناظم الاطباء)
خواهش گری. قوله تعالی: و لاتنفعها شفاعه (قرآن 123/2) ، ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته. (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره او انجام شده است. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). پرسش و خواهش فعل خیر و ترک ضرر از غیر برای خاطر آن بر سبیل تضرع و زاری. شفاعت بر پنج گونه است: اول، شفاعتی که ویژۀ پیغمبر اسلام است و آن آسوده داشتن امت مرحومه است از بیم روز قیامت و طول مدت وقوف امت در موقف و آن شفاعت عامه باشد. دوم، شفاعت آن حضرت در داخل کردن جمعی از امت است در بهشت بدون حساب. سوم، شفاعت درباره قومی که مستحق عذابند. چهارم، شفاعت درباره گناهکارانی که در دوزخ جای گرفته اند. پنجم، طلب افزونی وقت کسانی که در بهشت جای دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بین علمای اسلام در مسئلۀ شفاعت و بیان حقیقت و ثبوت آن در کلام اسلام سخن بسیار و منشاء اختلاف آراء ظاهر بعضی آیات قرآن است یعنی ظاهر بعضی آیات در بادی نظر دلالت بر عدم ثبوت شفاعت دارد، مانند این آیه: و اتقوا یوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعه و لایؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون. (48/2) ، بترسی از روزی که کفایت نکند کس از کس شیئی و نپذیرد از او شفاعتی و هانگیرند از او فدیه و نه از ایشان را یاری کنند (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 161) و نظائر آن. و گاهی ظاهر معنی دلالت بر ثبوت شفاعت دارد چنانکه در این آیات: ’یومئذ لاتنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً’ (قرآن 109/20) ، این روز سود ندهد شفاعت مگر آنرا که اذن دهد مر آنرا خدا و پسندد او را گفتار را. (تفسیر ابوالفتوح ج 7ص 42). و آیه: ’من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه’ (قرآن 255/2) ، کیست آن کس که شفاعت کند نزدیک او مگر بفرمان او. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 155). و آیه: ’و لاتنفعالشفاعه عنده الا لمن اذن له حتی اذا فُزِّع َ عن قلوبهم’ (قرآن 23/34) ، و سود ندهد شفاعت کسی نزد او مگر آنکه رخصت داده او را تا آنکه رفع فزع کند از دلهایشان. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 215). چنانکه ملاحظه میشود ظاهر ترجمه آیۀ اول نفی شفاعت است بطور مطلق و در سه آیۀ اخیر نفی شفاعت بدون رخصت پروردگار است. و به اصطلاح میان مفاد آیات مذکور تعارض عام و خاص یا مطلق و مقید است و در جای خود مقرر است که در چنین موارد طریق جمع میان ادله آن است که عام حمل بر موارد گردد که مصداق خاص نباشد یعنی خاص مخصص حکم عام گردد. خلاصه آنکه گفته شود شفاعت بدون اذن خداوند در شرع اسلام ثابت نیست ولی شفاعت با اذن پروردگار ثابت است. قطع نظر از تفسیری که بر ملاک قواعد اصول فقه گفته شدباید دانست که به موجب اخبار صحیح شفاعت با اذن پروردگار در اسلام ثابت است و علاوه بر این در بیشتر تفاسیر قرآن به هنگام تفسیر آیات یادشده و نظائر آنها این نکته قید گردیده است که مقصود از شفاعتی که در قرآن نفی شده، آن شفاعتی است که بت پرستان در حق بتهای معبود خویش قائل بودند و می گفتند: ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’. ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ ’و لاتنفع الشفاعه عنده’ آرد: آنگه حق تعالی در این آیه قطع طمع آنان کرد که گفتند ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’، اینان شفیعان مایند به نزدیک خدای تعالی. گفت خدای تعالی، شفاعت سود ندارد از مشرکان به نزدیک خدای تعالی (الا لمن اذن له) ، الا آن کسی را که دستوری دهند در شفاعت کردن، پس مشفع آن باشد که بدستوری او شفاعت کند’. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 321). بنابراین شفاعتی که در اسلام نفی گردیده، آن شفاعت است که بت پرستان معتقد بودند. بت پرستان را اعتقاد بر این بود که آنان را نرسد که خدای تعالی را که آفرینندۀ جهان است عبادت کنند، و تنها بر آن لازمست، بتان را که مثال خدا هستند عبادت کنند و بتها عبادت آنان را بخدا برسانند و قبولی آنرا شفاعت کنند. این معنی فاسد و خلاف حکم عقل است، زیرا از دو حال بیرون نیست، یا آنکه خداوند خالق جهان عبادت آنان را میداند، و بنابراین واسطه در رساندن عبادت معنی ندارد، یا آنکه خداوند عالم به عبادت آنان نیست و بتها او را عالم میکنند که این مستلزم جهل خداوند و کسب علم از طریق جمادات است و این خلاف مقتضای عقل است و شرع. و هم در تمام مورد نفی شفاعت ناظر به این عقیده است. و اما شفاعت به معنایی که در اسلام ثابت است با عقل منافات ندارد زیرا شفاعت ثابت در اسلام بدین معنی است که: شفیع با اذن پروردگار از درگاه وی طلب خیر در حق کسی یا طلب دفع ضرر را از کسی بکند. و این نه مستلزم عبادت کردن چیزی است غیر از خداوند عالم و نه مستلزم جهل ذات باریتعالی. بنابر آنچه ذکر شد شفاعت هم به موجب آیات و اخبار در شرع ثابت است و هم به حکم عقل ثبوت مستلزم امری باطل نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه شفاعه و تفسیر ابوالفتوح ج 1 صص 161- 162 شود، ازدیاد و فزونی، قوله تعالی: من یشفع شفاعه حسنه (قرآن 85/4) ، ای من یزد عملاً الی عمل. (از ناظم الاطباء)
ابن مالک بن عمرو بن مره، از حمیر از قحطان و جد جاهلی است. بعضی از مورخان وی را به عدنان نسبت میدهند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 796). عمرو بن مالک بن مره بن زید بن مالک بن حمیربن سبا. وی پدر یکی از قبایل یمن است و قبیلۀ قضاعه به نام او مشهور است. بعضی از علمای انساب قبیلۀ قضاعه را اولاد قضاعه بن معدبن عدنان دانند. (ریحانه الادب ج 3 ص 302). عمرو بن مالک بن حمیر. وی پدر قبیله ای است از یمن، و از آن قبیله است قاضی ابوعبدالله محمد بن سلامه. (منتهی الارب)
ابن مالک بن عمرو بن مره، از حمیر از قحطان و جد جاهلی است. بعضی از مورخان وی را به عدنان نسبت میدهند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 796). عمرو بن مالک بن مره بن زید بن مالک بن حمیربن سبا. وی پدر یکی از قبایل یمن است و قبیلۀ قضاعه به نام او مشهور است. بعضی از علمای انساب قبیلۀ قضاعه را اولاد قضاعه بن معدبن عدنان دانند. (ریحانه الادب ج 3 ص 302). عمرو بن مالک بن حمیر. وی پدر قبیله ای است از یمن، و از آن قبیله است قاضی ابوعبدالله محمد بن سلامه. (منتهی الارب)
سخن نتوان گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قطع الرجل قطاعهً، لم یقدر علی الکلام. (اقرب الموارد) ، کم شدن زبان درازی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
سخن نتوان گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قَطُعَ الرجل ُ قَطاعَهً، لم یقدر علی الکلام. (اقرب الموارد) ، کم شدن زبان درازی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)