جدول جو
جدول جو

معنی قعوشه - جستجوی لغت در جدول جو

قعوشه
(رَ)
بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ویران ساختن و در هم شکستن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ ذَ)
ویران ساختن و در هم شکستن: قعوط القوم بیوتهم قعوطه، قوّضوها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خرمابن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
از ’ع وش’، زندگانی، لغتی ازدیه است در معیشت. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قعش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قعش شود
لغت نامه دهخدا
(قَعْ وَ)
مرد سبک و چست. (منتهی الارب). خفیف. (اقرب الموارد) ، شتر درشت اندام شگرف. (منتهی الارب). البعیر الغلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ شَ بُ)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو) ، سکنۀ آن 226 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در دو محل بفاصله دو کیلومتر واقع شده و بنام قوشه بالا و قوشه پائین مشهور است. سکنۀ بالا 72 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
خوشه
فرهنگ گویش مازندرانی