جدول جو
جدول جو

معنی قعنبی - جستجوی لغت در جدول جو

قعنبی(قَ نَ)
عبدالله بن مسلمه بن قعنب الحارثی، مکنی به ابوعبدالرحمن. از اصحاب مالک بن انس است. وی کتاب موطاء مالک بن انس و اصول و فقه او را روایت کرده است. وفات او به سال 221 هجری قمری است. (از ابن الندیم). رجوع به ابن مسلمه (ابوعبدالرحمان) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ طَ بی ی)
شدید. (اقرب الموارد). سخت. (منتهی الارب) ، قرب قعطبی، قرب سخت یعنی شب روی که صبح آن بر آب رسند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ ضَ)
نسبت است به قعضب. به معنی نیزۀ منسوب به مردی قعضب نام. (مهذب الاسماء). رجوع به قعضب شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ با)
قریه ای است به یمامه و ابومحمد بن اسود گوید: در بلاد بنی عامر است و در کتاب فتوح آمده است که عثمان بن عفان، خباب بن ارت را قریه ای در سواد به اقطاع داد که آن را صعنبی می گفتند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ نُ)
بینی کژ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
ابن ام صاحب. یکی از شاعران عرب است. در عیون الاخبار از قول مدائنی آمده که حجاج روزی در خطبۀ خود به غلط چیزی گفت، مردم گفتند امیر خطا کرد، بعضی از حاضران وی را از آنچه رفته بود باخبر ساختند، او به شعر قعنب تمثل جست و مطلع آن این است:
صم اذا سمعوا خیراً ذکرت به
و ان ذکرت بسوء عندهم اذنوا.
(از عیون الاخبار ج 3 ص 84)
ابن سوید. یکی از دلاوران و شجاعان معروف و سپهسالاران عرب است که در فنون جنگی مهارت به سزا داشت. (عیون الاخبار ج 2 ص 155 و 156)
ابن محرر باهلی، مکنی به ابوعمرو. از راویان بصری است. ابوهفان از او روایت اخذ کرد ولی سرانجام او را هجو کرد و بر وی خشمگین شد. رجوع به معجم الادباء چ هندیۀ مصر ج 6 ص 206 شود
لغت نامه دهخدا
(قَمْ)
نسبت است به قنبه. (از معجم البلدان). رجوع به قنبه شود
لغت نامه دهخدا
(قَمْ)
احمد بن عصفور. سلفی گوید: وی شاعری اندلسی است و هزلیاتی دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ نَ)
منسوب به عنب. رجوع به عنب شود، منسوب به عنب که میوه و انگور فروش را می رساند. (از انساب سمعانی).
- بواسیر عنبی، بواسیری است گرد بر سان انگور. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- پردۀ عنبی، پردۀ عنبیه:
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پردۀ عنبی است.
حافظ.
رجوع به عنبیه شود، عنبی، مرواریدی است که عرض او اندکی از عرض مروارید غلطان بیشتر بود. (جواهرنامه)
لغت نامه دهخدا
ابن مسلمه بن قعنب قعنبی مدنی مکنی به ابوبشر. نزیل مصر. محدث است. وی از شعبه و حمادین روایت دارد وابوزرعه و ابوحاتم ازو روایت کنند. و او صدوق بود وحاکم او را توثیق کرده است. (حسن المحاضره ص 126)
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته کوز خبزدوک سرگین گردانک این واژه در برخی فرهنگ هاقرنباء نیزآمده است 0 کوز
فرهنگ لغت هوشیار