جدول جو
جدول جو

معنی قعثله - جستجوی لغت در جدول جو

قعثله
(رَ)
پیش پایها نزدیک گذاشتن و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب). قعبله. رجوع به قعبله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ ثَ لَ)
تأنیث قرثل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قرثل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
بر زمین افکندن کسی را. رجوع به قعطره شود، سخت تنگ گرفتن بر غریم در تقاضا، بسیار گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
از بیخ برکندن چیزی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ لَ)
به وزن و معنی قبعله است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قبعله شود
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ)
یکی قعال. (اقرب الموارد). رجوع به قعال شود. شکوفۀ انگور و مانند آن، یا آنچه از گلش بیفتد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پشم ریزان از شتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
به شتاب بردن چیزی را و از بیخ برکندن. (منتهی الارب) : قفثل الشی ٔ، جرفه بسرعه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُف ف)
قلعۀ قعیله، شهری است در دشت یهودا در جوار حدود فلسطینیان. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
برانگیختن خاک را بپای در رفتار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). چون نقثله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کم دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قعث له من الشی ٔ قعثاً و قعثه، حفن له حفنه، ای اعطاه قلیلاً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا