جدول جو
جدول جو

معنی قعاسیس - جستجوی لغت در جدول جو

قعاسیس
(قَ)
جمع واژۀ مقعنسس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
جمع واژۀ قردوس و آن نام پدر طایفه ای است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
اوائل توجبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اوایل سیل با غثاء. (از اقرب الموارد). اوایل توجبه با آنچه آورد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ سی یَ)
شتر شگرف استواراندام. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قراسیات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شرابی است شیرین متخذ از انگور که مسمی است به قریطیقوس. شراب حلوی است که از انگوری که به یونانی فریطیقونس نامند، سازند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آلو. (ناظم الاطباء). درختی است چون آلو که بار آن شبیه انگور سیاه است و در مصر آن را شفتالوی خرس (خوخ الدب) نامند. (از اقرب الموارد). و رجوع به قراصیا شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دروازه ای است در بصره که به طایفۀ قردوس منسوب است و راویانی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دوده ای است از ازد که به بصره آمدند و در محله ای از آن سکونت کردند و آن محل بنام آنان نامیده شد. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
لبلاب عریض الورق است که آن را لبلاب کبیر نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به لبلاب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرطاس. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قسطاس. رجوع به قسطاس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سی یَ)
سیوف قساسیه، شمشیرهای منسوب به کان آهن قساس. (ناظم الاطباء). رجوع به قساس شود
نسبت است به قساس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قعموط. (اقرب الموارد). رجوع به قعموط شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قلنسوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلنسوه شود
لغت نامه دهخدا
حب الزلم. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به حب الزلم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قمّیس. دریاها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام کتابی از افلاطون. (عیون الانباء)
لغت نامه دهخدا
به معنی کبر است. رجوع به قبار و قبارس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شدائد امور. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قدموس. (منتهی الارب) (آنندراج). شتران بزرگ. (آنندراج). رجوع به قدموس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ)
مصغراً، نام مردی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ سِ)
جمع واژۀ مقعنسس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قاموس. رجوع به قاموس شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام حکیمی از مفسرین کتب ارسطو. (فهرست ابن الندیم) (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک ص 60)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام یکی از پیروان طریقت فیثاغورس و او مبداء و مادۀ اصلیۀ عالم را آتش میشمرد. زمان و موطن او بدرستی معلوم نیست
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در مصباح آرد: گویا جمع واژۀ تعساف است. بر وزن تفعال که در ثلاثی مجرد مطرد است. (از اقرب الموارد). یقال: ’عسفت الطریق’، اذا اسلکته علی غیر قصد و ’هو راکب التعاسیف’، یعنی بدون قصد راه پیماینده است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیاسیه
تصویر قیاسیه
مونث قیاسی صناعات خمسه قیاسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوامیس
تصویر قوامیس
سختی ها پتیارها (بلاها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابیس
تصویر قرابیس
جمع قربوس، کوهه زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریس
تصویر قباریس
لاتینی تازی گشته کبر از گیاهان کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراسیا
تصویر قراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطیس
تصویر قراطیس
جمع قرطاس، رخنه ها، کاغذها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواسیس
تصویر جواسیس
جمع جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعامیس
تصویر جعامیس
جمع جعموس، پلیدی ها ریسته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدامیس
تصویر قدامیس
جمع قدموس، شتران بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار