جدول جو
جدول جو

معنی قطیعه - جستجوی لغت در جدول جو

قطیعه
جدایی، بریدگی، وظیفه، قطعۀ ملک یا زمین که به کسی واگذار کنند که از درآمد آن زندگانی کند
تصویری از قطیعه
تصویر قطیعه
فرهنگ فارسی عمید
قطیعه
گله رمه، بریدگی جدایی، سپاه، نانپاره زمین یاکشتزاری که فرمانروا به کسی واگذارد برای گذران زندگی، گیره (جیره) جدایی بریدگی، گله گاوان و گوسفندان، لشکر، قطعه ای از زمین و ممالک که بکسی واگذارند تا از آن امرار معاش کند اقطاعه، جمع قطائع (قطایع)
فرهنگ لغت هوشیار
قطیعه
((قَ عَ یا عِ))
جدایی، بریدگی، گله گاوان و گوسفندان، لشکر، قطعه ای از زمین و ملک که به کسی واگذارند تا از آن امرار معاش کند، جمع قطایع
تصویری از قطیعه
تصویر قطیعه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبیعه
تصویر قبیعه
بند شمشیر، زیور شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذیعه
تصویر قذیعه
مونث قذیع دشنام ناسزا
فرهنگ لغت هوشیار
پاره جداشده بریده افتاده سنگبری سنگتراشی، پرهیز از گوشت نزدترسایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزیعه
تصویر قزیعه
تارک موی تراشیدن موهای سرو برجای نهادن موی تارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریعه
تصویر قریعه
برگزیده خواسته، بهترین جای خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیمه
تصویر قطیمه
شیرترشیده، اندکی خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیله
تصویر قطیله
هوله این واژه راکه پارسی است به نادرست حوله نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
قدیفه در فارسی: آبچین به پیمان که چیزی نخواهی رمن ندارم به مرگ آبچین و کفن (فردوسی) فرخشه سان پوسته رمن این واژه قطائف است که فارسیان قطایف گویند و گمان می رود که واژه (قطاب) را از آن برگرفته باشند، تاج خروس ازگیاهان جامه پرداز خوابناک، جمع قطائف (قطایف)، یا قطیفه حمام (حمامی)، قطیفه که پس از بیرون شدن از گرمابه تن را بدان خشک کنند: مگر قطیفه حمامی است خلعت وصل که می دهد بعاشق بتان لاله عذار هنوز عاشق مسکین نکرده خشک عرق که باز در بر بیگانه ای گرفته قرار، تاج خروس، گل جعفری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیبه
تصویر قطیبه
شیر در هم، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطعیه
تصویر قطعیه
مونث قطعی: حرکت قطعیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیفه
تصویر قطیفه
((قَ عَ یا عِ))
حوله، چادرهای ورپیچیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطیفه
تصویر قطیفه
نوعی حلوا، نوعی شیرینی، لوزینه
نوعی خوراک که از خمیر آرد گندم درست می کنند، رشته
جامه یا پارچۀ پرزدار، حولۀ بزرگ که پس از آب تنی روی دوش می اندازند و بدن را با آن خشک می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
تکه، بخش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطیع
تصویر قطیع
دسته ای از گاو یا گوسفند، گله، رمه، جمع واژۀ اقطاع و قطاع، جمع الجمع اقاطیع
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
فرهنگ فارسی عمید
باقیمانده دست بریده، جای برش، پاره از چیزی، تکه، دو دانه، عدد پاره چیزی، حصه، غالب شعری که قافیه را در مصراع اول بیت اول آن رعایت نکنند در آن از یک مضمون بحث کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیع
تصویر قطیع
گله گوسفندان و رمه گاوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیع
تصویر قطیع
((قَ))
گله گوسفندان، رمه گاوان، آن چه از درخت بریده شود، بخش اول شب، همانند، همتا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
((قِ عِ))
پاره ای از هر چیز، حصه و بهره و قسمت، چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند، تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها دارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطعه
تصویر قطعه
پارۀ چیزی، حصه، تکه، در علوم ادبی شعری که فقط مصراع های زوج آن هم قافیه باشد
فرهنگ فارسی عمید