- قطلب
- قاتل ابیه
معنی قطلب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چارچوب
گفتار، نوشته
پیاپی جستن یا جستن
مسئله ای از علم، موضوع، مساله، جای طلب، مقصد
ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید، تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش می گذارند،
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
نوعی نان روغنی به شکل سنبوسه که از زردۀ تخم مرغ، ماست، گلاب، روغن و هل تهیه می شود
پیاپی جستن، برای به دست آوردن چیزی بازحمت در جستجوی آن برآمدن
شکل و هیات، کالبد، ظرفی خالی که جسمی شکل پذیر را در آن نهاده بصورت فضای آن ظرف در آورند
آمیختگی، ته غدر (غدر جیبه ّ پیراهن راگویند) بخشی ازغدرکه به جامه دوخته شده در تازی نیامده و گمان می رود که فارسی گویان آن را از (قطائف) برگرفته باشند فرخشه فرخشته بسا کسا که بره است و فرخشه برخوانش بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر (رودکی) فرخشه شکربورا سان پوست (گویش گیلکی) گلاج آمیختگی مزح، جیب گریبان جامه. نوعی شیرینی است. برای تهیه خمیر جهت قطاب 3 کیلو آرد سفید خوب را الک می کنند و 300 گرم نشاسته را هم الک کنند و با 6 زرده تخم مرغ با یک پیاله گلاب یا بید مشک و 15 گرم مغز هل کوبیده مخلوط نمایند. سپس 750 گرم روغن را گرم کرده روی آرد ریخته خمیر کنند و کمی هم مایه خمیر ریخته در آن زنند (خمیر باید سفت باشد) پس از نیم ساعت از آن بقدر یک گردو یا بزرگتر چونه گیرند و با نورد چوبی پهن کنند و با گیلاس شیشه یی آن را دایره وار برند. آنگاه مغز فندق و پسته و بادام و قند کوبیده و مغز هل و دارچین و غیره را بر حسب سلیقه در لای آن گذارند و روی هم برگردانند تا شکل قطاب نیم دایره قطوری ترتیب دهند و دهانه آن را با زرده تخم مرغ آغشته و بسته ماهی تابه را داغ کرده و آنها را در روغن سرخ کنند تا مثل گوش فیل قدری باد کرده و مجوف بشود بعد بیرون آن را قند ساییده فراوان پاشند
دزد، موش، گرگ گر، بددل فرومایه، شبتاب ازکرمان، خودلرز ازبیماری ها، خارچسب ازگیاهان، پری زدگی از بیماری ها ناخوشیی که با حرکات متوالی اندامها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است. علتش سیفیلیس ارثی یا یک عفونت حاد می تواند باشد، روماتیسم مفصلی نیز یکی از عوامل تولید این عارضه است. این ناخوشی بیشتر اطفال بین سنین 5 تا 15 سالگی را مبتلی می کند (خصوصا دختران باین بیماری بیشتر مبتلی می شوند)، مداوای آن غالبا با املاح آرسنیک یا آنتی پیرین به عمل می آید و در صورت نداشتن ناراحتی قلبی کلرال نیز مفید است و نیز تزریق محلول 25 سولفات دو منیزی به مقدار 5 سانتیمتر مکعب هر دو روز مرتبه دارای اثر نیکو است و بهتر از همه بهبود وضع تغذیه مریض است، مصروع
می آبکی می آمیخته، شیردرهم
ترشرویی ترشرو و رمن (قطب) میخان، سالاران
مقصد، مسئله از علم، منظور
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
پیکر، هیکل، شکل، هیئت، آلتی که جسمی شکل پذیر را در داخل یا خارج آن نهاده به صورت آن آلت درآورند، قالب کفش، واحدی برای قطعات بریده معین، قالب پنیر، جزو، رکن (علم عروض)، تهی کردن، بی نهایت ترسیدن
((قُ رُ))
فرهنگ فارسی معین
ناخوشی ای که با حرکات متوالی اندام ها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است، مصروع
نوعی بیماری روانی که بیمار حالت مالیخولیایی پیدا می کند و به فلج و لرزش اندام مبتلا می شود. علت آن سیفلیس ارثی یا بیماری دیگر است، فلج، مصروع
پیر، میخ، نشین
بستان کاری، جستن، خواست
دسته ای از مردم، گروه، فوجی از لشکر
طلب طلب: گروه گروه، دسته دسته،برای مثال جان پاکان طلب طلب و جوق جوق / آیدت از هر نواحی مست شوق (مولوی - ۵۵۹)
طلب طلب: گروه گروه، دسته دسته،
هر یک از دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن، مکانی که فعالیت خاصی در آن زیاد یا متمرکز باشد، قطب صنعتی،
در علم فیزیک دو انتهای پیل یا باتری الکتریکی،
شیخ و مهتر قوم، کسی که مدار کارها به وجود او باشد،
در علم نجوم ستاره ای میان جدی و فرقدان که راهنمای قبله است، ستارۀ قطبی
قطب جنوب: طرفی از محور کرۀ زمین که در جنوبی ترین نقطۀ کرۀ زمین واقع شده و طول جغرافیایی آن ۰ درجه و عرض جغرافیایی آن ۹۰ درجۀ جنوبی است
قطب شمال: طرفی از محور کرۀ زمین که در شمالی ترین نقطۀ کرۀ زمین واقع است و طول جغرافیایی آن ۰ درجه و عرض جغرافیایی آن ۹۰ درجه شمالی است و محاذی ستارۀ قطبی است
در علم فیزیک دو انتهای پیل یا باتری الکتریکی،
شیخ و مهتر قوم، کسی که مدار کارها به وجود او باشد،
در علم نجوم ستاره ای میان جدی و فرقدان که راهنمای قبله است، ستارۀ قطبی
قطب جنوب: طرفی از محور کرۀ زمین که در جنوبی ترین نقطۀ کرۀ زمین واقع شده و طول جغرافیایی آن ۰ درجه و عرض جغرافیایی آن ۹۰ درجۀ جنوبی است
قطب شمال: طرفی از محور کرۀ زمین که در شمالی ترین نقطۀ کرۀ زمین واقع است و طول جغرافیایی آن ۰ درجه و عرض جغرافیایی آن ۹۰ درجه شمالی است و محاذی ستارۀ قطبی است
جستجو، جستن، مقابل بدهی، کنایه از پولی یا چیزی که به کسی وام داده باشند
بن مضارع طلبیدن
پسوند متصل به واژه به معنای طلبنده مثلاً آزادی طلب، آشوب طلب، جاه طلب، داوطلب، صلح طلب
در تصوف از مراحل سلوک که در آن سالک در پی یافتن حق و حقیقت است
جمع واژۀ طالب، خواستار ها
طلب کردن: درخواست کردن، خواستن،برای مثال طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی - ۱۸۵) ، چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴) جستجو کردن، جستن
بن مضارع طلبیدن
پسوند متصل به واژه به معنای طلبنده مثلاً آزادی طلب، آشوب طلب، جاه طلب، داوطلب، صلح طلب
در تصوف از مراحل سلوک که در آن سالک در پی یافتن حق و حقیقت است
جمع واژۀ طالب، خواستار ها
طلب کردن: درخواست کردن، خواستن،
مفرد واژۀ قلوب، در علم زیست شناسی عضو عضلانی صنوبری شکل که در جانب چپ سینه بین ریه ها قرار گرفته و مانند تلمبه برای رساندن خون به تمام بدن در کار است، دل، میان و وسط چیزی، سیم و زر ناسره، در علوم ادبی مقلوب، قسمت میانی لشکر، بین میمنه و میسره، برگردانیدن، وارو کردن، واژگون ساختن چیزی، دگرگون کردن
قلب زدن: پول ناسره سکه زدن، تقلب کردن
قلب زدن: پول ناسره سکه زدن، تقلب کردن
خواستن، خواهش
شیخ و مهتر قوم را گویند
دل، عضو صنوبری شکل که در جانب چپ سینه بین ریه ها قرار گرفته و مانند تلمبه بتمام بدن خون را میرساند
بریدن، قطع کردن، بریده
تغییر دادن و دیگرگون کردن چیزی، واژگون ساختن چیزی، در فارسی به معنی زر و سیم ناسره، نام یکی از صنایع شعری