جدول جو
جدول جو

معنی قطقطانه - جستجوی لغت در جدول جو

قطقطانه
(قُ قُ)
موضعی است نزدیک کوفه در طف، و زندان نعمان بن منذر بدانجاست. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلقانه
تصویر قلقانه
به عنوان انعام
فرهنگ فارسی عمید
(حَ قُ نَ)
مؤنث حیقطان. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حیقطان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ نیَ)
قلعه ای است عجیب از توابع دانیه در اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ نَ)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(حِ قِطْ طا نَ)
حقطان. مرد کوتاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ)
رجوع به طشتانیه شود. کلاه خود. مغفر. کلاه جنگیان از آهن
لغت نامه دهخدا
(نَ)
یکی طیطان که کراث بری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
قوس قزح. (اقرب الموارد از لسان) (مهذب الاسماء). رجوع به قسطان و قسطانی و قسطانیه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
دهی است میان ری و ساوه. (منتهی الارب). این قریه در یک منزلی ری واقع است، و آن را بستانه خوانند. (معجم البلدان). کستانه. (سمعانی). دهی است از ری و ساوه، و جماعتی از محدثان بدان منسوبند. و آن را کشتانه نیز خوانند. (اللباب). دهی است در راه ساوه که تا ری یک مرحله فاصله دارد. و بدان کستانه نیز گویند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
دیگ. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
شهری است به جزیره صقلیّه (سیسیل) که گروهی از شهداء تابعین در حدود سی تن در مقبرۀ شرقی آن به خاک رفته اند. و بین قطانه و قصریانه در مشرق جزیره قبر اسد بن حارث صاحب اسدیات در فقه است. وی از بزرگان نویسندگان به شمار آید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
باریدن ابر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قطقطت السماء، امطرت. (اقرب الموارد) ، تنها بانگ کردن سنگخوار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قطقطت القطاه، صوتت وحدها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طیطانه
تصویر طیطانه
گند نای دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطانه
تصویر قطانه
دیگ پنبه فروشی
فرهنگ لغت هوشیار