جدول جو
جدول جو

معنی قطرویه - جستجوی لغت در جدول جو

قطرویه
(قَ یَ)
دهی از دهستان حومه مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا واقع در 47 هزارگزی خاور نیریز در کنار شوسۀ نیریز به سیرجان. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری و سکنۀ آن 1301 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات، ذرت، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. پاسگاه ژاندارمری و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرویه
تصویر شیرویه
(پسرانه)
شجاع، دلیر، شکوهمند، صاحب شأن، صاحب شوکت، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسرخسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرویه
تصویر شهرویه
(دخترانه)
نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارویه
تصویر شارویه
(پسرانه)
شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قاروره
تصویر قاروره
شیشه، شیشۀ شراب، نوعی ظرف شیشۀ دهان تنگ، در طب قدیم شیشه ای که ادرار بیمار را برای معاینه یا تجزیه در آن می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورویه
تصویر دورویه
از دورو، از دو طرف، آنچه دارای دوروی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرویه
تصویر شیرویه
شیر مانند، شجاع و دلیر، صاحب شان و شوکت
فرهنگ فارسی عمید
(بِرَ وَ)
علی بن حسن بن بشرویه خجندی. شیخ فنجارو صاحب تاریخ بخارا بود. رجوع به تاج العروس شود، خواندن. صدا زدن. (دزی ج 1 ص 90)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ وَ)
ابونعیم بشرویه بن محمد بن ابراهیم معقلی. امیر نیشابور بود. وی از بشر بن احمد اسفراینی روایت دارد. رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
(بُ یَ)
قصبۀ مرکز بخش با چهار هزار تن جمعیت. آب از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، ارزن، ابریشم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ وَ)
نام جماعتی است. (منتهی الارب) (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اُ حَ)
مسئله ای که طرح کنند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
آنچه مردم را به طرب آرد، و بمعنی سازو مزامیر و نغمه مستعمل می شود. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ طُ ری یَ)
جامه های سپید فراخ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ وَ)
پدر لیث بن حبرویه. محدث است. (منتهی الارب). محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ وی یَ)
نام دیهی بوده است به فارس و در نزهت القلوب آمده است: آب زکان به فارس ازکوه دیه خسرویه بر می خیزد و صحاری ولایت ماصرم و کوار و خیر و صمکان و کارزین و قیر و ابزر و لاغر و بعضی از نواحی سیراف را آب دهد و در این ولایت آبهای این جبال با آن ضم شود و به آخر همه دیهی زکان نام است این آب را بدان باز خوانند و در میان نجیرم و سیراف در دریای فارس افتد. (از نزهت القلوب چ لیدن ص 217)
لغت نامه دهخدا
(خَ یَ / یِ)
جامۀ پشمین درویشان که ریسمانها وپشمها از آن آویخته باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از فرهنگ اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ وی یَ)
تأنیث اخروی
لغت نامه دهخدا
(ذَ وَیْهْ)
نامی از نامهای ایرانی
لغت نامه دهخدا
(اُ فَ)
حدیث نادر، مانند این گفتار: انا اطروفهالزمان. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(تُ یِ)
دهی از دهستان گوده، در بخش بستک شهرستان لار است که در چهل هزارگزی شمال خاوری بستک و 26هزارگزی خاور شوسۀ لار به بستک قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است و 826 تن سکنه دارد. آب آن از چشمۀ شور و چاه و باران است و محصول آنجا غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ یَ / یِ)
نامی از نامهای ایرانی. (یادداشت بخط دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ وَ)
محدث است و از اسحاق بن شاذان روایت کند. (یادداشت مؤلف). ببرویه بن علی بن محمد بن مالک ابوغسان البصری، در حوالی سال 353 هجری قمری می زیست و از حسن بن محمد بن عثمان فسوی حدیث روایت کرد. و رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 238 شود، جوهری در صحاح گفته است که ببه نام جاریه ای است و استشهاد به شعر زیرین کرده است: لانکحن ببه جاریه جدبه. و صاحب قاموس گوید که این غلط است معنی ً و استشهاداً بلکه لقب همان عبدالله مذکور است و شعر از مادراو هند بنت ابی سفیان است که او را در صغر سن به دست خویش می جنبانید و این شعر می خواند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان در شمال خاوری زرند و سر راه مالرو چترود به راور. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ناحیه ای است در یمامه. (منتهی الارب). حفصی گوید: از نواحی یمامه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ یِ)
شهری است به روم. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مطروده
تصویر مطروده
مونث مطرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاریه
تصویر قطاریه
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
فرهنگ لغت هوشیار
پیشار برشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه (فردوسی)، شیشه آوند شیشه ای، پیکان دراز شیشه، شیشه کوچک مدور که به صورت مثانه سازند و در آن بول کنند، بول شاش تفسره، حقه باروت. یا قاروه برج. قاروره ای که از بالای برج بسوی دشمن اندازند، نوعی از پیکان، جمع قواریر. یا قاروره بر سنگ زدن، ناخوش کردن عیش منغص کردن عشرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمرویه
تصویر عمرویه
پیروان عمرو بن عبید تیره ای از خرد گرایان (معتزله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطروبه
تصویر اطروبه
شاد ابزار: چون سازها آوازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطروحه
تصویر اطروحه
تز، مسئله ای که مطرح کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطروفه
تصویر اطروفه
شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
مطروحه در فارسی مونث مطروح بنگرید به مطروح مونث مطروح، جمع مطروحات
فرهنگ لغت هوشیار
((رَ یا رِ))
ظرفی شیشه ای که نمونه ادرار را در آن کرده نزد پزشک برای معاینه می بردند، نوعی پیکان
فرهنگ فارسی معین