- قطان
- قاطن ها، ساکنان و مقیم های مکانی، جمع واژۀ قاطن
معنی قطان - جستجوی لغت در جدول جو
- قطان
- چوب کجاوه پنبه فروش کسی که پنبه فروشد پنبه فروش، جمع قاطن ساکنان متوطنان: و قطان واهالی آن دیار که از میان جان عبید و موالی این دولت خانه اند
- قطان ((قُ طّ))
- جمع قاطن، ساکنان، متوطنان
- قطان ((قَ طّ))
- کسی که پنبه فروشد، پنبه فروش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیگ پنبه فروشی
تنگ پالان
ساکن و مقیم در مکانی
بسیار برنده، بسیار قطع کننده
رشتۀ باریکی که از ابریشم می بافند
نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، برای مثال یکی دیبا فروریزد به رزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری - ۲۷۰) . در این بیت qappān، باسکول
قطرها، باران ها، آنچه بچکد، جمع واژۀ قطر
وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، ترن
چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف
در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف
در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
مادۀ روغنی شکل و سیاه رنگ که از برخی درختان مانند صنوبر، عرعر و امثال آن می چکد
قطران زغال سنگ: مادۀ سیاهی که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و در معالجۀ داءالصدف و اگزما به کار می رود
قطران زغال سنگ: مادۀ سیاهی که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و در معالجۀ داءالصدف و اگزما به کار می رود
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، . در این بیت qappān، باسکول
قینه ها، کنیزها، خنیاگرها، آرایشگرها، جمع واژۀ قینه
نوعی نان روغنی به شکل سنبوسه که از زردۀ تخم مرغ، ماست، گلاب، روغن و هل تهیه می شود
مالیات، خراج، برای مثال سلطان روم و روس به منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲ - ۶۶۱) ، در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می شد
اقامت کننده، مقیم، خادم، خدمتکار
پارسی تازی گشته کپان ترازوی تک پله ترازویی که داری یک پله باشد قپان
سبزه خور سوسک برگخور
گرد خاک تیره
ترازوئی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ از شاهین آن آویزند
سپید مویی، سپید پری در پرندگان
مفرد قطا یک سنگخوارک
گوشت، جول باشه از پرندگان، گوشتباره کسی که گوشت بسیارخورد
زمان میوه چینی هنگام درو، گام تنگ، جمع فطف، میوه ها چیده خوشه ها چیده اوان چیدن میوه، چیدن
بمعنی برنده، جمع قاطع
خراشگر خراشکار (خراط) نمونه، مرغولگی، کوه کنار، جمع قط، مردان کوتاه
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
اطاقهای راه آهن که پشت سر هم حرکت کنند، یک ردیف شتر
ریسمان کشتی
سنگخوار سنگخوارک، جمع قطا قطوات
آمیختگی، ته غدر (غدر جیبه ّ پیراهن راگویند) بخشی ازغدرکه به جامه دوخته شده در تازی نیامده و گمان می رود که فارسی گویان آن را از (قطائف) برگرفته باشند فرخشه فرخشته بسا کسا که بره است و فرخشه برخوانش بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر (رودکی) فرخشه شکربورا سان پوست (گویش گیلکی) گلاج آمیختگی مزح، جیب گریبان جامه. نوعی شیرینی است. برای تهیه خمیر جهت قطاب 3 کیلو آرد سفید خوب را الک می کنند و 300 گرم نشاسته را هم الک کنند و با 6 زرده تخم مرغ با یک پیاله گلاب یا بید مشک و 15 گرم مغز هل کوبیده مخلوط نمایند. سپس 750 گرم روغن را گرم کرده روی آرد ریخته خمیر کنند و کمی هم مایه خمیر ریخته در آن زنند (خمیر باید سفت باشد) پس از نیم ساعت از آن بقدر یک گردو یا بزرگتر چونه گیرند و با نورد چوبی پهن کنند و با گیلاس شیشه یی آن را دایره وار برند. آنگاه مغز فندق و پسته و بادام و قند کوبیده و مغز هل و دارچین و غیره را بر حسب سلیقه در لای آن گذارند و روی هم برگردانند تا شکل قطاب نیم دایره قطوری ترتیب دهند و دهانه آن را با زرده تخم مرغ آغشته و بسته ماهی تابه را داغ کرده و آنها را در روغن سرخ کنند تا مثل گوش فیل قدری باد کرده و مجوف بشود بعد بیرون آن را قند ساییده فراوان پاشند
رنگین کمان آژفنداک گردخاک