جدول جو
جدول جو

معنی قطامی - جستجوی لغت در جدول جو

قطامی(قُ می ی)
شاعری است ثعلبی به نام عمیر بن سیبم. (از منتهی الارب). نام وی عمر بن شیبم بن عمرو تغلبی و از شاعران نصرانی است که معاصر اخطل بود. وی به سال 710 میلادی متولد شده است. اشعاری دارد که در طبقۀ نخست به شمار می آید. شهرت وی هنگامی آغاز شد که برای مدح ولید بن عبدالملک خلیفۀ اموی به دمشق رفت، او را گفتند که خلیفه بخیل است و شاعران را چیزی نمیدهد، برو و عبدالواحد بن سلیمان را مدح کن، وی چنین کرد و وقتی از او پرسیدند که چه میخواهد، گفت آرزو میکنم که سی شتر به من صله داده شود. عبدالواحد دستور داد که پنجاه شتر با بارهای گندم و خرما و جامه به وی دهند. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1516 از مجانی الادب ج 4 ص 293). دیوان قطامی با مقدمه ای و ملاحظاتی از موسیو برت به زبان آلمانی و شروحی به زبان عربی در لیدن به سال 1902 میلادی چاپ شده است. در دار الکتب المصریه نسخه ای خطی از این دیوان موجود است که به سال 582 هجری قمری نوشته شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1516)
لقب شاعری است کلبی به نام حصین بن جمال، و کنیۀ او ابوالشرقی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قطامی
باشه دوربین، تند و تیز: می، دل به دریازدن شتابکار
تصویری از قطامی
تصویر قطامی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
ابن قطامی. شرقی بن القطامی، مکنی به ابوالمثنی ولید بن حصین، یکی از نسابین و روات اخبار و انساب و دواوین است و قصیده العریب از اوست. (از ابن الندیم). از راویان است و از ابومجالد روایت می کند. (منتهی الارب). روات به عنوان افراد متخصص در علم حدیث، در دوران های مختلف به جمع آوری، حفظ و انتقال احادیث پیامبر اسلام (ص) پرداخته اند. این افراد با ارزیابی دقیق منابع حدیثی و راویان، نقش مهمی در حفظ و ترویج اصول اسلامی ایفا کرده اند. روات به عنوان منابع معتبر در علم حدیث، همواره در تلاش بودند که از انتقال روایات ضعیف یا جعلی جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(قُ ری ی)
مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : حیه قطاری، بضم، مار سیاه که در تنه درخت جای گیرد، یا مار که زهر وی از دهنش بچکد جهت فزونی. (منتهی الارب). رجوع به قطاریه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ تُلْ قَ)
ابن سحوم، مکنی به ابوموسی (1306-1372هجری قمری). از پیشروان انقلاب سوریه علیه اشغالگران فرانسوی. وی هر چند عیسوی مذهب بود ولی به سبب عصبیت قومی و نسبتی که با سلطان ’پاشا’ رهبر دروزی ها در جبل الدروز، داشت، بهمراهی آنان در انقلاب شرکت کرد و پس از انعقاد قرارداد سال 1936م. بین سوریه و فرانسه، به جبل بازگشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 5 ص 38 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) ، باز، یا گوشت آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَمِ)
نام زنی است، و مبنی بر کسر است نزد اهل حجاز و معرب غیرمنصرف نزد اهل نجد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عوام او را قطّامه میگویند. در منتهی الاّمال آرد: چون عبدالرحمان بن ملجم به قصد قتل علی (ع) به کوفه آمد در محلۀ بنی کنده که مرکز قاعدین خوارج بود فرودشد و قطام بنت اخضر تیمیه را در اینجا ملاقات کرد. قطام سخت نیکوروی و مشکین موی بود و پدر و برادرش را که از خوارج بودند در جنگ نهروان امیرالمؤمنین علی علیه السلام کشته بود، و ازاینرو او را با علی دشمنی بی نهایت بود. ابن ملجم شیفتۀ روی او شد و اورا خواستگاری کرد. قطام گفت چه مهر من خواهی کرد؟ گفت هرچه بگوئی، قطام گفت صداق من سه هزار درهم و کنیزکی و غلامی و کشتن علی بن ابی طالب است. ابن ملجم گفت تمام آنچه گفتی ممکن است جز قتل علی که چگونه ازبرای من میسر شود، و چون سرانجام قطام را موافق مذهب خود دید گفت من برای همین منظور به این شهر آمده ام، و قطام جمعی از قبیلۀ خود را با وی همراه کرد. (از منتهی الاّمال قمی چ خورشید 1331 هجری قمری ج 1 ص 124، 125)
ابن ام قطام، ملکی بود از ملوک کنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ می ی)
آفتابه گر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مثل سنبوسه چیزی است که در روغن بریان نمایند، و در فارسی بودن این لفظ نظر است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
محمد بن سنجر. از مردم گرگان است که در قطابه سکونت داشت و در بغداد حدیث نوشت. وی از محمد بن یوسف قربانی روایت کند و گروهی از او روایت دارند. او به سال 258 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نسبت است به قطابه. رجوع به قطابه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ ری ی)
نسبت است به قطاره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطاره شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نی ی)
ج قطنیّه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطنیه شود
لغت نامه دهخدا
شیخ جاوی. از دانشمندان است. او راست: تسهیل الامانی فی شرح عوامل الجرجانی. کتاب دیگری به نام تسریح العوامل فی شرح العوامل از همین مؤلف در مصر به سال 1325 هجری قمری با کتاب تسهیل الاسماء به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1517)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام اسبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نام دهی است در وشم از ده های یمامه که دارای نخلستان است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ ما)
یزک: قدامی الجیش، یزک لشکر. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ قادمه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قادمه شود، ج قدیم. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قدیم شود
لغت نامه دهخدا
درتازی نیامده شاید پارسی باشد غتابی سنبوسه از خوردنی ها چیزی است مانند سنبوسه و آن را در روغن پزند. توضیح این کلمه در عربی نیامده و مولف غیاث گوید: در فارسی بودن این لفظ نظر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاری
تصویر قطاری
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطام
تصویر قطام
گوشت، جول باشه از پرندگان، گوشتباره کسی که گوشت بسیارخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاعی
تصویر قطاعی
درتازی نیامده کاغذبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطامه
تصویر قطامه
پرورن زن (ورن شهوت) دندانکن آنچه بادندان کنده ودور انداخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قدیم، دیرینگان پیشینیان و پیشروان لشکر، جمع قادمه، پر های دراز پر های بلند بال در تازی نیامده پیشین
فرهنگ لغت هوشیار