- قصیری
- کوتاهه پهلو از استخوان ها، کوتاهه گردن از استخوان ها
معنی قصیری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بینوایی مانیدگی تهیدستی فقر بینوایی درویشی
دوخفروش بلاجی آنچه که از جنس حصیر باشد: کلاه حصیری پرده حصیری
اختصار کننده
کوتک این واژه باآن که تک واژه است نمایش واژه آمیزه رانیزدارد کو نشانه کوتاهی وتک نشانه تکی و برگزیدگیوبدینگونه آرش درست سخن بخردانه ای کوتاه رابه دست می دهد، کوتاه، خانه بند: زنی که شوی وی رابه خانه بازداشته است. مونث قصیر کوتاه، زنی که وی را بخانه باز داشته باشند و نگذارند که بیرون آید، جمع قصار
منسوب به قیصر سلطنتی شاهی: عقل و دین و مملکن و دولت باید ارنی روزگار - کی دهد هر خوک و خررازه بقصر قیصری ک
منسوب به نصیر، نوعی خربزه در اصفهان
منسوب به قیصر، سلطنتی، پادشاهی
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
کوتاه
درتازی نیامده کوشکی کاخی فرجام پایان کار سبوسه، کفه درتازی نیامده پیشابدان آوندشاش
در تازی نیامده گژفی زفتی گژفیک منسوب به قیر مربوط به قیر، سیاه
کوتاهی نکردن، عدم ارتکاب گناه