جدول جو
جدول جو

معنی قصملی - جستجوی لغت در جدول جو

قصملی
(قَ مَ لا)
سخت فروبردگی لقمه را: التقمه القصملی، ای التقاماً شدیداً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ مَ لی ی)
نسبت است به قسامله، و آن قبیله ای است از ازد که به بصره منزل کردندو محلۀ مسکن آنان به نام ایشان خوانده شد و مردم بسیاری از این قبیله شهرت یافته اند. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ لَ)
کرمک دندان خوار، باقی ماندۀ آب و مانند آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
سخت گزیدن، گام نزدیک نهادن و رفتن، سخت خوردن، همگی طعام را خوردن، بر زمین افکندن کسی را، بریدن چیزی، بیمار قصمل گردیدن شتربچه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصمل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ مُ)
بیماریی است که در شتربچگان پیدا گردد و بکشد آنها را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ صَ مِ / قَ مَ)
مرد درشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ لی ی)
کوتاه بالای پست. (اقرب الموارد) ، آنکه بدوی بوده و شهری شده باشد. (اقرب الموارد). و در ضبط منتهی الارب بهر دو معنی قملی ̍ آمده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از قصمله
تصویر قصمله
کرم دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصمل
تصویر قصمل
سخت و درشت مرد
فرهنگ لغت هوشیار