- قصر
- کاخ، کوشک
معنی قصر - جستجوی لغت در جدول جو
- قصر
- خواندن نماز چهار رکعتی به صورت دو رکعتی در سفر
خانۀ بسیار مجلل، کاخ، کوشک، مفرد واژۀ قصور
بازداشتن، کوتاه کردن، کوتاهی، کوتاه بودن
در علوم ادبی در علم عروض اسقاط حرف ساکن از سبب خفیف آخر رکن و ساکن کردن ماقبل آن چنان که از فاعلاتن فاعلات باقی بماند و نقل به فاعلان شود
- قصر
- کاخ
- قصر ((قَ))
- کوتاهی، سستی
- قصر
- کاخ، کوشک، جمع قصور
- قصر ((قَ صَ))
- کوتاه بودن، کوتاهی، مقابل طول، درازی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درتازی نیامده کوشکی کاخی فرجام پایان کار سبوسه، کفه درتازی نیامده پیشابدان آوندشاش
بن گردن، پتک آهنگری، دمغازه دمغزه در پرندگان، پاره چوب، کفه ظنچه پس از بیختن در گربال بماند، پوسته گندم سبوس فروگذاشت کوتاهی درکار
گناهکار
کوتاه تر، قصیرتر
آنکه در کار و تکالیف خود کوتاهی و سستی کند، کوتاهی کننده، تقصیرکار
کسی که در کار سستی می کند و باز می ایستد
کوتاه تر
Culpable
culpado
schuldig
winny
виновный
винний
schuldig
culpable
coupable
colpevole
অপরাধী
bersalah
mwenye hatia