جدول جو
جدول جو

معنی قصدیر - جستجوی لغت در جدول جو

قصدیر(قَ)
جسمی معدنی است که با آن دو فلز لحیم کنند و اندایند. (اقرب الموارد). قزدیر. رصاص و قلعی. (ناظم الاطباء). این کلمه معرب است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدیر
تصویر قدیر
(پسرانه)
توانا، قادر، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
ردالعجزعلی الصدر، صادر کردن، نوشتن چیزی در صدر کتاب یا نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصیر
تصویر قصیر
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
از نام ها و صفات باری تعالی، دارای قدرت، توانا
فرهنگ فارسی عمید
(قُ دَ)
مصغر قدر. دیگ کوچک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دوده ای است از درما. (صبح الاعشی ج 1 ص 323)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
کوتاه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) :
پیراهن قصیر بود زشت بر طویل
پیراهن طویل بود زشت بر قصیر.
منوچهری.
هزار جامۀ معنی که من براندازم
به قامتی که تو داری قصیر می آید.
سعدی.
قامت زیبای سرو کاینهمه وصفش کنند
هست به صورت بلند لیک به معنی قصیر.
سعدی.
، سیل قصیر، توجبه که به وادی مسمی و نامزد نرسد. ج، قصراء، قصار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فرس قصیر، اسب که پیش خود بسته دارند و به چرا نگذارند از عزیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ صَ)
تصغیر قصر. شهری است به کناردریای یمن از دشت مصر. و نزدیک عیذاب قرار دارد و میان آن و قوص پنج روز و میان آن و عیذاب هشت روز مسافت است و لنگرگاه کشتی های یمن است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام ناحیه ای است مشهور نزدیک غزنه که جزو کشور هندوستان محسوب میشود. ابونضر عتبی در کتاب یمینی گوید: قصدار از نواحی سند است و این گفته درست است. (معجم البلدان). رجوع به قزاور شود
لغت نامه دهخدا
لحم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
قطعه ای از قصدیر. (اقرب الموارد). رجوع به قصدیر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نامی از نامهای خدای تعالی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
توانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ان اﷲ علی کل شی ٔ قدیر. (قرآن کریم) ، پخته در دیگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
دارای قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیر
تصویر قصیر
کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصد یر
تصویر قصد یر
ارزیر از توپال ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
نوشتن عنوان و صدر نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیر
تصویر قصیر
((قَ))
کوتاه، جمع قصار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
((قَ))
توانا، یکی از نام های خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
((تَ))
آغاز کردن، در صدر مجلس نشاندن، در آغاز کتاب یا نامه مطلبی را نوشتن
فرهنگ فارسی معین
کوتاه، کوتاه قد
متضاد: طویل
فرهنگ واژه مترادف متضاد