جدول جو
جدول جو

معنی قصبانی - جستجوی لغت در جدول جو

قصبانی(قَ صَ)
نسبت است به بیع قصب. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قربانی
تصویر قربانی
ویژگی حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر که در راه خدا ذبح شده و گوشت آن صدقه داده می شود، برای مثال فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود / برای عید بود گوسفند قربانی (سعدی۲ - ۵۹۷)،
آنکه در اثر شرایط بسیار بد به طور ناخواسته کشته یا دچار وضعیت بدی شود مثلاً قربانی زلزله، قربانی جامعۀ نابسامان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
عصبی، مربوط به عصب، مربوط به سلسلۀ اعصاب، ویژگی آنکه زود عصبانی می شود، خشمگین، دارای عصبانیت یا فشار روحی مثلاً واکنش عصبی، از روی عصبانیت، باحالت خشم
فرهنگ فارسی عمید
(قِ نی ی)
نسبت است به قتبان. (انساب سمعانی). رجوع به قتبان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به قصران، و آن دو قصر است به نام قصران داخل و قصران خارج، و این هر دو از نواحی ری محسوبند. (لباب الانساب) (معجم البلدان). رجوع به قصران داخل و قصران خارج شود
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم واقع در 75000 گزی جنوب خاوری راین کنار شوسۀبم به جیرفت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِ نی ی)
جابر بن یاسر بن عویص بن بدل بن ذی ابوان بن عمرو بن قیس بن سلمه بن سراجل بن حرث بن معاویه بن قتان بن مفتح بن وایل بن رعین. وی در فتح مصر بوده است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
محمد بن ابان بن عایشه. برادر ولید بن ابان و از راویان است. وی از هشام بن عبدالله روایت کند و از ضعاف است. (لباب الانساب). در تحلیل علم حدیث، روات به عنوان کسانی شناخته می شوند که توانایی انتقال صحیح و دقیق احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را دارند. این افراد با ارزیابی دقیق راویان، توانسته اند احادیث صحیح را از دیگر روایات غیرمعتبر تفکیک کنند و به این ترتیب اصول دینی را از تغییرات احتمالی محافظت کرده اند.
احمد بن حسین بن ابوالقاسم بن علی قصرانی. از مردم قصران خارج و یکی از مشایخ زیدیه است. تولد او در اذون قصران به سال 495 هجری قمری اتفاق افتاد. سمعانی از وی روایت دارد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح پزشکی آنکه روحاً ناراحت است، خشمگین شدن، چیره شدن حالت خشم بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربانی
تصویر قربانی
قربان (درین لفظ یاء تحتانی زائداست) بنگرید به قربان کرپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
((عَ صَ))
خشمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
خشمگین، برآشفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
غاضبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
Peeved, Angered, Angry, Enraged, Irate, Furious, Irritated, Mad, Vexed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
en colère, enragé, furieux, irascible, irrité, vexé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
разгневанный , злой , разгневанный , яростный , раздражённый , раздраженный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
sinirli, öfkeli, kızgın
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فدایی، فداکاری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
غصہ میں , غصہ زدہ , غصہ , غصے میں , غصہ والا , برہم , غصہ میں
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
রাগান্বিত , ক্রুদ্ধ , ক্ষুব্ধ , বিরক্ত , রাগান্বিত , বিরক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
โกรธ , โกรธ , โกรธ , หงุดหงิด , โกรธ , โกรธ , หงุดหงิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
hasira, aliyekasirika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
生气的 , 愤怒的 , 恼火的 , 恼火的 , 恼怒的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
怒っている , 怒っている , イライラした
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
verärgert, wütend, zornig, irritiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
כועס , זועם , רותח , כועס , כועס , כועס , כּוֹעֵס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
화난 , 화가 난 , 짜증난 , 화가 난 , 짜증나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
marah, kesal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
boos, woedend, geïrriteerd, geërgerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
arrabbiato, infuriato, furioso, irato, irritato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
enojado, enfadado, furioso, iracundo, irritado, molesto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
irritado, enfurecido, furioso, irado, zangado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
zły, wściekły, zirytowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
розлючений , розлючений , роздратований , злий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عصبانی
تصویر عصبانی
गुस्से में , क्रोधित , क्रोधित , नाराज़
دیکشنری فارسی به هندی