جدول جو
جدول جو

معنی قصاصگاه - جستجوی لغت در جدول جو

قصاصگاه
(قِ)
جائی که در آن قصاص کنند. جای اعدام گناهکاران: عربده کرده وکسی را کشته اکنون به قصاصگاهش میبرند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرارگاه
تصویر قرارگاه
جای آرام گرفتن و ساکن شدن، منزل، خانه، مسکن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
مسکن و منزل و خانه و مأوا. جایی که در آن قرار گیرند. جای استراحت و آرامش. آرامگاه. آنجا از خانه که محل استراحت و آرامش است. (ناظم الاطباء) :
اقبال مطیع و بخت منقاد
آمد به قرارگاه میعاد.
نظامی.
روزی که از این قرارگاهت
تدبیر بود به عزم راهت.
نظامی.
هر روز مسافری ز راهی
کردی بر او قرارگاهی.
نظامی.
ترا به کوی اجل هم قرار خواهد بود
قرارگاه تو دارالقرار خواهد بود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
معرکه گاه. (آنندراج). میدان نبرد. میدان کارزار. میدان جنگ. آوردگاه. ناوردگاه:
مخالفان تو را در مصافگاه اجل
همیشه هست به شمشیر مرگ ضرب رقاب.
امیرمعزی.
آمد به مصافگاه اول
دشمن شده کور بلکه احول.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قِ)
قود، و آن کشتن است به کشتن و جراحت وارد کردن است در برابر جراحت وارد کردن. (از اقرب الموارد). قصاص. (منتهی الارب). رجوع به قصاص شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آنقدر موضع از پس سر که قفا در آن واقع شود. (آنندراج) :
پشت چو کیمخت سزای درفش
چرم قفاگاه سزاوار کفش.
میرخسرو (در تعریف مغولان، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ صَ)
نام جائی است. (معجم البلدان). موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرارگاه
تصویر قرارگاه
مسکن و منزل و خانه و ماوا
فرهنگ لغت هوشیار
موضعی که از پس سر که قفا در آن است: پشت چو کیمخت سزای درفش چرم قفا گاه سزاوار کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاگاه
تصویر قفاگاه
پس سر چرم قفاگاه سزاروارکفش (میرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد