جدول جو
جدول جو

معنی قشوات - جستجوی لغت در جدول جو

قشوات
(قَ شَ)
جمع واژۀ قشوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قشوه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنوات
تصویر قنوات
قنات ها، مجاری کم شیب که برای جاری شدن آب در زیر زمین حفر می کنند، کاریزها، جمع واژۀ قنات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوات
تصویر شوات
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد
شوال، شوالک، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، پیل مرغ، حربا
فرهنگ فارسی عمید
(قَ نَ)
جمع واژۀ قناه بمعنی نیزه. (آنندراج) (منتهی الارب) ، جمع واژۀ قنات بمعنی کاریز
لغت نامه دهخدا
(قُ)
قوت. (منتهی الارب). خورش به اندازۀ قوام بدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). المسکه من الرزق. (اقرب الموارد). رجوع به قوت شود
لغت نامه دهخدا
(قُوْ وا)
جمع واژۀ قوّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی توانایی. (آنندراج). رجوع به قوه و قوت شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
رشوات. جمع واژۀ رشوه. (ناظم الاطباء). رجوع به رشوات و رشوه و رشوه و رشوه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ شَ)
رشوات. جمع واژۀ رشوه. (ناظم الاطباء). و رجوع به رشوات. و رشوه و رشوه و رشوه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ هََ)
جمع واژۀ قهوه. (اقرب الموارد). رجوع به قهوه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
جمع واژۀ قطاه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطاه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قشاوه، معرب کجاوه. (رحلۀ ابن جبیر). رجوع به قشاوه شود
لغت نامه دهخدا
(قَشْ)
باریک. (منتهی الارب). دقیق. ضعیف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُشْ)
مرد کم گوشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
شواد. شوار. شوال. شوالک. (حاشیۀ برهان چ معین). پرنده ای است از جنس مرغابی و آن را سرخاب گویند وبعضی گفته اند مرغی است به سرخی مایل و هر زمان به رنگی و لونی برآید و به عربی بوقلمون و ابوبراقش خوانند. (برهان). سرخاب از برهان و جهانگیری و در تحفهالسعادت و سروری بمعنی چرز است که به عربی حباری گویند و بعضی گویند که فیل مرغ. (غیاث اللغات). سرخاب. (مؤید الفضلاء). کروان. حباری ̍. (منتهی الارب) (نصاب). شواد. مرغی است که هزار چرز گویند و به تازی حباری خوانند. و بعضی گفته اند بوقلمون که هر زمانی برنگی درآید و نماید و ماکیان فرنگی گویند و اول اصح است. (جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا). جانوری است پرنده مانند مرغابی که هم در آب و هم در خشکی زندگانی کند. (فهرست مخزن الادویه) : جنبار، جنبر، چوزۀ شوات. حباجر، حبارج، حبجر، شوات نر. خرب، شوات نر. عثمان، چوزۀ شوات. عنز، شوات ماده. نهار، شوات نر، و مادۀ آن را لیل خوانند. (منتهی الارب). و رجوع به شواد و دیگر مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوات
تصویر قوات
جمع قابله، مانافان ماماها، جمع قوه، توانایی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قناه، از ریشه پارسی کنادها کاریزها، جمع قناه، نیزه ها جمع قنات کاریزها: در دره باغات و عمارات و قنوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطوات
تصویر قطوات
جمع قطاه سنگخواران سنگخوارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشوان
تصویر قشوان
مردسست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوات
تصویر قنوات
((قَ نَ))
جمع قنات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنوات
تصویر قنوات
کاریزها
فرهنگ واژه فارسی سره