آب بینی انداخته شده. (منتهی الارب). نخامه. (اقرب الموارد). رجوع به قشاعه شود، پاره ای ابر که پس از گشادن ماند. (منتهی الارب). قطعه ای از ابر که پس از پراکندن ابرها ماند. (اقرب الموارد) ، پاره ای ازچرم خشک. ج، قشع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
آب بینی انداخته شده. (منتهی الارب). نخامه. (اقرب الموارد). رجوع به قُشاعه شود، پاره ای ابر که پس از گشادن ماند. (منتهی الارب). قطعه ای از ابر که پس از پراکندن ابرها ماند. (اقرب الموارد) ، پاره ای ازچرم خشک. ج، قِشَع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
ام قشعم، جنگ و کارزار، مرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و به همین معنی است این گفته: ’الی حیث القت رحلها ام قشعم’. و گویند این کنیۀ شتری است که در سیر خود به آتش فراوان برخورد کرد و رمید و پا به فرار گذاشت و رحل خود را در آتش افکند، و این مثل شد که درباره رونده ای که برای وی بدی میخواهند، میگویند و کنایه از رفتن وی بسوی آتش است. (اقرب الموارد) ، بلا و سختی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، کفتار. (منتهی الارب). ضبع. (اقرب الموارد) ، تننده. (منتهی الارب). عنکبوت. (اقرب الموارد) ، بچۀ عنکبوت. (مهذب الاسماء) ، فراهم آمدنگاه خاک مور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
ام قشعم، جنگ و کارزار، مرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و به همین معنی است این گفته: ’الی حیث القت رحلها ام قشعم’. و گویند این کنیۀ شتری است که در سیر خود به آتش فراوان برخورد کرد و رمید و پا به فرار گذاشت و رحل خود را در آتش افکند، و این مثل شد که درباره رونده ای که برای وی بدی میخواهند، میگویند و کنایه از رفتن وی بسوی آتش است. (اقرب الموارد) ، بلا و سختی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، کفتار. (منتهی الارب). ضبع. (اقرب الموارد) ، تننده. (منتهی الارب). عنکبوت. (اقرب الموارد) ، بچۀ عنکبوت. (مهذب الاسماء) ، فراهم آمدنگاه خاک مور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)